مقاله ای از علی دروازه غاری با عنوان " شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها ؟



«شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین هایل، کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها»

 علی دروازه غاری

مقدمه:
این روزها جان کلام به درشت گویی و تهمت پراکنی تبدیل شده است. آنان که دیروز خودی بودند به "چپ نماهای خارج نشین" (۱) یا "حسود، ناتوان و از تحولات عقب مانده" (نقل به معنی)، "خشمگین " و یا حتا "تبهکار" (۲) خوانده می شوند. گهگاه به خود می گویم چه عامل یا عواملی باعث می شوند که ما به جای "دوست داشتن"، "نفرت" و "کینه" را به دل می گیریم و پرخاشگری را شیوه خود؟ چگونه هست که ما باید اول چگونگی "رفتار" یا "تعلقات سیاسی" خانم "فرخنده آشنا" را بدانیم و ایشان باید اول بگویند که هستند بعدا ما بگوییم که ایشان چه می گویند و آیا محق در شنیدن آن هستیم یا نه؟ آیا حتا رادیو ندا حق پخش کردن آنرا دارد یا نه؟ (۳) از چه زمانی دموکراسی و آزادی بیان "شناسنامه" و "تعلقات سازمانی" می طلبد؟ اگر خانم "فرخنده آشنا" طرفدار یک جریان سیاسی دیگری بود نظرشان مقبول (تر) می نمود؟ این شیوه رایج متاسفانه از دهان کسانی بر می آید که  نه تنها خود را سیاسی، منصف، خواهان بر چیدن طناب دار، قضاوت به شیوه عادلانه بلکه برابری طلب هم می نامند. این گونه اندیشیدن متاسفانه از جانب کسانی چون ایرج مصداقی،لیلا قلعه بانی و بهرام رحمانی بر میاید (آنانی که عزیزان بسیاری را یا بر طناب دار دیده یا بخاطر اندیشیدن و بیان عقیده در زندانهای رژیم جنایت کار جمهوری اسلامی از دست داده اند).

قبل از هر چه باید عرض کنم که من برای اشخاصی که در این کارزار هستند و یا حداقل فعالیت می کنند کاملا شناخته شده هستم. این را از آن جهت می گویم که یکی از اولین کسانی بودم که زیر اولین اعلامیه منتشره از طرف این جریان را امضا کردم(۴). چهره من برای کسانی که ادعاهای فوق را کرده اند از جمله "لیلا قلعه بانی"، ایرج مصداقی" و "بهرام رحمانی" هم کاملا شناخته شده می باشد. الزامی هم ندارد که من مدعی شوم که نه عضو "سازمان راه کارگر" بوده یا طرفدار آن هستم. چرا که به گمان من انسانها می توانند در زمینه یا زمینه هایی نظرات مشترکی داشته باشند و این الزاما به معنای تعلقات سیاسی نخواهد بود. همانطور که نشست نیروهای چپ در "کلن- آلمان" که نیروهای سیاسی متفاوت زیادی حول مسایل مشترک به گرد هم آمدند.آفتاب آمد دلیل آفتاب.
یاد گرفته‌ام که اگر کسی یا جریانی با نظر من موافق نبود را "آنور جویی" (تو بخوان رژیمی یا ساواکی) نخوانم. به گمان من خیلی‌از دوستان، رفقا و سازمان‌های سیاسی هستند که نظرات مخالفی نسبت به یک قضیه دارند اما با توجه به سیاست‌های تاکتیکی در مقطعی با هم مخالف بوده و شاید راه متفاوتی را در پیش بگیرند اما هیچگاه تن به خواری یا زبونی ندهند و شریک جرم جنایت کاران رژیم جمهوری اسلامی و سرمایه داری جهانی‌نشوند (تاریخ مثل‌های زیادی در این مورد دارد).
 به گمان من این "شیوه تفکر " (همه دگر اندیشان را آنور جوبی خواندن) در ما ایرانی ها زمینه یی تاریخی، فرهنگی و سیاسی دارد. زمینه تفکری که اعتقاد بر آن دارد که همه ی مردم دنیا به جهنم میروند الا "شیعیان اثنا عشر". اگرچه "عمر" (با حمله به ایران) باعث مسلمان شدن ایرانیان شد،نه تنها به جهنم میرود بلکه وظیفه "مسلمانان شیعه اثنا عشر" هست که هر ساله در چهار شنبه سوری مترسکی آتش زده وپایکوبان  آواز "عمر عمرو سگ پدرو" سر دهند.
در تاریخ سیاسی چپ ایران این شیوه تفکر توسط "حزب توده" (و بعد ها "سازمان فداییان اکثریت") مورد استفاده شدیدی قرار گرفت. "حزب توده" به هر جریان (یا حتا شخصی) که مخالف نظرش پدید می آمد "انگ" میزد. این انگ زدنها نه تنها معیاری "منطقی" و "علمی" نداشتند بلکه گهگاه حرمت انسانی انسانها را هم خدشه دار می کردند. انسان های صادق "آمریکایی"، "سیایی" "مائوئیست چینی" نامیده می شدند و سر آخر اگر چیز دیگری یافت نمی شد و یا به آنها نمی چسبید، "تربچه های پوک" نصیبشان می شد
این روزها بهترین مثال بر خوردهای "نا رفیقانه" از طرف کسانی هست که خود را "سخن گوی" "ایران  تریبیونال" خطاب می کنند. آنها توپ خود را متوجه جریانی به نام "هیات اجرایی راه کارگر" به نام "انتقام جویی از کمیته مرکزی" (۲) پرتاب می کنند و علنا هر کسی را که مخالف برگزاری این برنامه می باشد با چوبی که برای "محمدرضا شالگونی" ساخته اند میکوبند. اینان اصلا کاری به این ندارند که "وزیر فتحی"،"همایون ایوانی” ،"وحید صمدی" یا بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی دیگر چه میگویند: "الا بلا مرغشان یک پا دارد و همه مخالفینشان به جهنم راه می برند".
اینان هم مثل آنها که حکم می کنند و دلیل علمی هم می آورند که اول باید با پای چپ به داخل مستراح رفت و در حین بیرون آمدن از مستراح اول پای راست را باید بیرون گذاشت (و گرنه تخلیه کردن مدفوع مکروه خواهد بود) روا می دارند که آنها را که مخالف نظرات خود می بینند را "گروه اندک چپ نما" (۱) بنامند. (این حضرات مسلمان اراجیف خود را در سایت "ماهنامه اطلاع رسانی،آموزشی و پژوهشی" چنین بیان می کنند: مستحب است هنگام ورود به دستشویی (مستراح)، ابتدا پای چپ و سپس پای راست را درون دستشویی گذاشت و هنگام خروج برعکس عمل کرد. برای حکم مذکور مي‌توان دو دلیل علمي‌ذکر کرد: اولاً: سنگین‌تر بودن سمت راست بدن نسبت به سمت چپ به دلیل قرار گرفتن کبد در سمت راست به وزن یک و نیم کیلو گرم و ثانیاً: وجود قلب در سمت چپ بدن که در صورت ایجاد هرگونه اختلال در کار قلب (مانند سکتۀ قلبی) سمت راست بدن به ویژه پای راست زودتر متأثر مي‌شود. بنابراین اگر هنگام ورود به مستراح پای چپ جلو قرار گیرد، در صورت وقوع هر گونه اختلال ناگهانی در کار قلب یا مغز که منجر به بیهوشی و افتادن فرد شود، فرد به بیرون از مستراح به سمت راست مي‌افتد. هنگام خروج نیز برعکس حالت فوق، شخص به بیرون از مستراح خواهد افتاد magazine.mobaleghan.com)
اما معلوم نیست که آنچه که این جماعت سخنگو از آن به نام "اندک چپ نما ها" نام میبرند چگونه با آن "عظیم چپی های واقعی" در (کلن - آلمان)، با هم، در نشست "اتحاد چپ" بغل هم می نشینند و دم از اتحاد می زنند. چطور هست که همه آنها که مخالف " تریبیونال" هستند توسط این "سخنگویان" با چماق ضد "محمد شالگونی" تکفیر شوند اما خود "کمیته مرکزی راه کارگر" که باید طرف دعوا به حساب بیاید به این  معضل نمی پردازد؟
آشنایی :
در سالهای نه چندان دوری از نزدیک "بابک عماد" را در سوئد ملاقات کردم. اشتیاق زیادی به همکاری در رابطه با افشای جنایات رژیم و کشتار زندانیان نشان داد و در خواست کرد که در مسایل زندان با آنها همکاری کنم. خوشحال شدم و از آنجا که بنا بر دلایلی انسانی و زندانی شدن خودم در سال شصت خواستار افشای جنایات و کشتار رژیم جمهوری اسلامی بودم،و علاوه بر آن،از آنجا که تصمیم به ترجمه خاطرات زندان هم گرفته بودم از همکاری با آنهایی که در این امر کوشا بودند نیز دریغ نورزیدم (من بعد از واقعه کردستان در سال ۱۳۶۴ خود را هیچگاه محدود به یک سازمان سیاسی یا یک جریان خاصی ندیدم و نمی بینم.) به همین جهت در پخش یا کمک به کسانی که در رابطه با زندان و جنایات های رژیم و در به زنجیر کردن مخالفین خواهان آشکار شدن چنین جنایتی هستند سعی در همکاری، همگامی با آنها بوده و هستم. از این جهت با "کانون خاوران" هم در رابطه قرار گرفتم. "بابک یزدی" صمیمانه در ترجمه خاطرات زندان مرا تشویق نمود و اولین ترجمه خاطرات زندان به انگلیسی در سایت "خاوران" منتشر شد. روابط من با "بابک عماد" گهگاه تلفنی بر قرار بود.
 در سال ۲۰۰۵ با رفقای "گفتگو های زندان" آشنا شدم. در سمینار های "گفتگو ها ی زندان " در سالهای ۲۰۰۷ و بعد همکاری کردم. به اصرار من "ایرج مصداقی" به سمینار دوم که در "کلن آلمان" بود آمد.
به هر جهت و دلایل فوق از همان ابتدای برقراری "تریبیونال" هم به پیشنهاد بابک، زیر اولین اعلامیه را امضا کردم. از اینکه جنایات رژیم به زیر خاک سپرده نشوند و در تاریخ ثبت شوند خوشحال بودم.در آنجا به سمبولیک بودن دادگاه و شباهت آن به دادگاه راسل اشاره شده بود. چکونگی برنامه (نمیدانم آیا کسی میدانست یا نه) اما برای من مشخص نبود. همانند خیلی ها دادگاهی کردن رژیم و افشای آنچه که برنسل گذشت، خواسته هر انسان و زندانی ی سیاسی سابق هست. من هم علیرغم آنکه درک درستی از شیوه برنامه نداشتم اما با اصل افشای جنایت رژیم جمهوری اسلامی نه مشکلی داشته ام و نه هرگز منافاتی خواهم داشت.
آنچه که به گمان من در کناره گیری من از این جریان تاثیر داشت را چنین باور دارم:
اول آنکه  این جریان بر خلاف متن کمیته خارج از کشور "سازمان فداییان-اقلیت" آنجا که می گوید: "بر همگان آشکار است که "ایران  تریبیونال" تشکلی مستقل و دموکراتیک بوده و سازمان فداییان (اقلیت) هیچ گونه نقشی در "ایران  تریبیونال" ندارد" (۵)، اتفاقا " تریبیونال" تشکلی "نه مستقل" بلکه "اتوریته ی کاملا متشکلی از سازمان فداییان اقلیت" می باشد.
به باور من "تریبیونال" تشکلی است که حضور نیروهای سازمان فدائیان اقلیت به روشنی در آن دیده می شود و این سازمان از این طریق ائتلاف خود را با سایر نیروهای صحنه گردان در تریبیونال نظیر تشکل آقای پیام اخوان (مرکز اسناد حقوق بشر ایران)،بنیاد برومند،بریدگان از سازمان اصلاح طلبان سابق/ کنونی و یاران آذر ماجدی در ح.ک.ک آشکار می سازد. در این مقاله بنابر دلیل بسیار ساده، انسانی و امنیتی من قصد اسم بردن کسی را ندارم مگر آنکه "ایران  تریبیونال" خود اسمی از آنها برده باشد.
"ایران تریبیونال" به طور رسمی در سایت خود اعلام میکند که:"سخنگویان رسمی کارزار ایران  تریبیونال،بیان کننده مواضع رسمی کارزار در چارچوب مقررات و مصوبات داخلی کارزار هستند. مسئولیت تیم سخنگویان را لیلا قلعه بانی به عهده دارد. برای سازمان دادن مصاحبه ها و سخنرانی ها لازم است ابتدا با وی تماس حاصل گردد." آنها در ادامه اسامی را با ذکر تلفن چنین اعلام می کنند: "لیلا قلعه بانی، بهروز پرتو، سحر محمدی، رویا غیاثی، احمد موسوی، ایرج مصداقی، پیوند باشکندی و اردوان زیبرم".(۷)
اگرچه سخنگویان این جریان بارها عوض شده اند و کسانی که در مراحل اولیه به آن ملحق شده بودند به کناری کشیده یا به کنار گذاشته شده اند اما جالب تر آنکه در حال حاضر کسانی که در نشست های اولیه شرکت هم نداشته اند به سمت سخنگو منصوب شده اند. چرا که "کار زار" در تاریخ ١۶فروردین ١٣٨٩ برابر با ۵ آوریل ۲٠١٠ اسامی و شماره تلفن سخنگویان کارزاردر کشورهای مختلف را اینچنین اعلام کرده بود (٨) با ذکر شماره تلفن ها :
ایمان شیرعلی، لیلا قلعه بانی،رخشنده حسین پور،اکرم بیراوند،داریوش افشار،حسن ماسالی، بهروز پرتو،بابک رحیمی،احمد موسوی،سوسن بهار،وحید ولی زاده،پیوند باشکندی، ضرغام اسدی،زمان مسعودی،اردوان زیبرم و پویان دانشیان.
با احترام به تک تک این اشخاص باید بگویم که نه تنها "لیلا"،"سحر"، "رویا"و "پیوند" در مراحل اول یا نشست اول نبودند بلکه از ۸ نفر سخنگویان کنونی۲نفر عضو علنی سازمان اقلیت می باشند (احمد موسوی و اردوان زیبرم). اینکه بهروز پرتو به چه جریانی تعلق دارد من نمی دانم اما ایرج مصداقی (هوادار سابق مجاهدین) و لیلا خود را مستقل می نامند.
مشکل من تعلقات سازمانی این افراد نیست بلکه کتمان تعلقات سازمانی آنهاست. وقتی که اردوان زیبرم و لادن در "ونکوور کانادا" به عنوان برگذار کننده چهلمین سالگرد سیاهکل و احمد موسوی به عنوان سخنران در سایت "سازمان فداییان اقلیت" معرفی میشوند چرا "توکل" شرم دارد بگوید که از "تریبیونال" حمایت علنی می کند؟  
اینکه چرا اقلیت نه تنها در دفاع از این جریان به عنوان یک سازمان سیاسی بر نمی آید بلکه حتا عدم وابستگی خود به تریبیونال را هم به عهده "کمیته خارج از کشور" خود می گذارد پدیده نا آشنایی با آنها که با "توکل" و سازمانش آشنا هستند نیست. "توکل"  بارها مسایلی را در جنبش مطرح کرده که هیچگاه نه تنها به اشتباهات خود اذعان نکرده بلکه هنوز با همان حربه به دیگران حمله می کند. عدم مسئولیت پذیری "توکل" و به گردن نگرفتن "تعهد و مسئولیت پذیری" در قبال کرده های خود همان گونه که درابتدای مقاله به ان اشاره کردم،نه تنها در ما ایرانی ها تازگی ندارد بلکه به دلیل نظرات بغایت راست و انحرافی "سازمان فداییان اقلیت" علیرغم پز "چپگرایانه" آن رنگین تر می شود. همانطور که بارها در جنبش چپ مشاهده شده است این شیوه (عدم مسئولیت پذیری) تنها مختص به "آقای توکل" نیست و ریشه در تاریخ و فرهنگ سیاسی ما دارد اما "آقای توکل" دست همه آنها را از پشت بسته اند.
 "آقای توکل" نه تنها هنوز مساله مبارزه مسلحانه سال ۶۴ در کردستان را به فراموشی سپرده ونه تنها یک عذرخواهی درسراسر کتاب پانصد صفحه ای خود نمی کنند بلکه در ۲۷ صفحه پیشگفتار "اسناد کمیسیون تحقیق" اعتقاد دارند "اگر شورای عالی به قصد تحصن وارد نمی شدند که از اول هم قصدش را داشتند این "لطمه سنگین" به وجود نمی آمد"(نقل به معنا-ص۱۸).
آقای "توکل" هیچگاه به ترهات خود درمورد "عدم باز گشت سرمایه داری به شوروی" هم درهیچ جایی‌اشاره یی نکرده اند. "آقای توکل" درآن سالها (۱۳۶۵) به این اعتقاد داشته اند که ".. در اینکه اردوگاه سوسیالیسم متحد همیشگی‌طبقه کارگر ایران است تردید نداشتیم،.." ("بازگشت سرمایه داری به شوروی" بولتن مباحثات شماره ۸، اسفند ۱۳۶۵.ص۱۲). "آقای توکل" تا آنجا پیش می‌‌روند که بااستناد به نوشته خودشان درهمان بولتن ادعا می‌‌کنند: "...اکنون برای همیشه زمینه های عینی احیاء سرمایه داری درشوروی به طورقطع ازمیان رفته است. نه اصلاحات لیبرمن ونه اصلاحات کاسیگین .... نمیتواند درشکل سوسیالیستی مالکیت، درمناسبات تولید سوسیالیستی و قدرت طبقه کارگر خللی ایجاد کند.براین اساس امروزهم جامعه شوروی یک جامعه سوسیالیستی است و راه عقبگرد برای همیشه سد شده است." (همانجا صفحه ۷).
البته اگرایشان کمی به اخبار،درطول چند دهه اخیرتوجه کرده باشند،می بایست می فهمیدند که حکومت شوراها فروپاشید وجایش یک سیستم وحشی سرمایه داری سکان اموررا به دست گرفته است! وقتی ایشان موضوع چنین آشکاری را یک باربا دید انتقادی درملاء عام نپذیرند ومسئولیت حرف و نوشتارشان را قبول نکنند، حالا انتظاردارید اینها مسئولیت آکسیونهای فعلی، حقوق گرفتن اعضایشان ازشهرزاد نیور و خانه آزادی آمریکا را و یا همنشینی نماینده ایشان را با خائنانی همچون فرخ نگهدار در بی بی سی بپذیرند؟
 اینکه این رشته افکارچه زمینه‌هایی‌دارند وچگونه وارد بازارسیاست شده‌اند.خود داستان دیگری است اما غرض من ازاین گفتاردرمسئولیت نپذیرفتن وعدم تعهد "آقای توکل" به ترهات تاریخی‌آنها درمورد مسائل سیاسی گذشته و کنونی است.
 به درستی‌ انسان زاییده شرایط اجتماعی خود می‌‌باشد و به همین دلیل تحلیل ترهات "آقای توکل" بدون برخوردسیاسی به نظرات گذشته ایشان وبازگشایی نظرات کنونی آنها امکان پذیر نیست. اینکه امروز "آقای توکل" اعلامیه یی به اسم "کمیته خارج کشور" درباره  تریبیونال می‌‌دهند نیزازاین بابت  است. "آقای توکل" اولاشرم دارند نظرخود را به عنوان حمایت از تریبونال صریحا اعلام کنند. دوما بیچاره "کمیته خارج از کشور" (که بعد ازدعوایشان با بهرام ۳ نفر مسئول شدند که هیچ کدامشان هم عضوسازمان نبودند وبعد‌ها ۲ نفرشان ازجریان توکل هم جداشدند وباهیچ گروهی هم همکار نشدند) باید مسئولیت این اعلامیه رابه عهده بگیرد (۲۱ ژوئن ۲۰۱۲).
آقای "توکل" مثل همیشه هرآنکه را که باخود مخالف می‌‌بینند،همچون حزب توده،متحد "ارتجاع"(همانجاصفحه ۱۶) ویا "در کنار جمهوری اسلامی" (دفاع شرمگینانه ۲۱ژوئن  ۲۰۱۲)  می‌‌خوانند. آقای "توکل"  هنوزسیاست اتهام زنی‌وفحاشی گری حزب توده را به یدک می‌‌کشند وهنوز بعد از ۳۰ سال یاد نگرفته اند که سیاست‌های خود و دیگران را به چالش بگیرند.
آقای توکل" هنوز نه تنها به نقد نظرات خود ازسالهای ۱۳۶۰ وجنایت ۱۳۶۴ نپرداخته اند بلکه هنوزخود را "دون کیشوت" جهان می‌‌نامند. اینکه این جریان چه اشتباهات، خطا‌ها و انحرفاتی داشته درخور این مقاله نیست، اما سیاست‌های شرکت "حسن بهزاد‌"(بازهم نه خود توکل اما بیچاره کمیته خارج کشور) درمناظره با "فرخ نگهدار" وعدم دفاع ازمواضع سیاسی سازمان چریکهای فدایی خلق اقلیت وانکارحمایت علنی "سازمان فداییان اقلیت از تریبیونال (نه به عنوان یک سازمان بلکه فقط به عنوان بخش خارج ازکشوری)، تاکمک‌های مالی "شهرزاد نیوز" ازطرف دولت هلند سیاست‌های امروزی "آقای توکل وشرکا" نیست بلکه آغازی در دهه‌های گذشته دارد که در این نوشتار نمی‌‌گنجد.
با راست روانه بودن سیاست های "سازمان فداییان اقلیت" همانطور که دربالا بارها ذکر کردم هیچ کجا (تاکید می کنم هیچ کجا) برخورد نشد.
به طورخلاصه باید بگویم که بنابردانسته های من، نه تنها "ایران  تریبیونال" برخاسته از تفکرات "سازمان اقلیت" (مشخصا توکل) می باشد بلکه زمینه درتفکرات سیاسی این جریان دارد. همانگونه که اشاره کردم مسکوت گذاشتن دیدگاه های "راست روانه" توکل درمورد شوروی و "طبقه کارگر" درهمان سالها وترورشخصیتی ایشان درمورد مخالفین دقیقا ادامه همان سیاستی است که امروزه همین جریان با خود حمل می کند. "اقلیت" شرمگینانه خود را از "ایران  تریبیونال" جدا کرده و همانگونه که گفتم هرچهار حساب بانکی ذکر شده متعلق ( یا به عبارتی به اسم چهار نفر از اعضای این سازمان می باشد). اما چرا اقلیت ادعا می کند که "هیچ نقش فعالی در ایران  تریبیونال ندارد" (همانجا)؟ آن سیاست را همانگونه که گفتم باید در سیاست های "کی بود کی بود من نبودم" آنها دانست.

دموکراتیک بودن "کارزار" هم ازخود اقلیت برمیخیزد. اگربه مقاله "سازمان خارج از کشور" درسایت اقلیت نگاهی شود، می بینید که در قسمت کامنت ها ذکر می شود که : "نظر دهید" اما دقیقا بعد از آن ذکر می شود: "پس از تایید منتشر خواهد شد".

این چه نوع دمکراسی ای هست که نظرت را میخواهند اما درج آن منوط است به "تایید"؟ بیهوده هم نیست که تمامی نظرات ابرازشده دراینمورد نه تنها درتایید اعلامیه خودشان  هست بلکه اکثراً هم با اسامی "بی نام" (انانیموس) منتشر شده اند.

این روزها درخیلی سایت ها اینجا و آنجا مقالاتی در قبول یا رد این حرکت انجام شده که بعضا به این حرکت ایراد های مهمی گرفته شده که از آنجمله هستند نامه های "وحید صمدی" ، "وزیر فتحی" و "همایون ایوانی". اما اینکه "اقلیت " در روزی نامه ی خود فقط نظرات خود و یا موافقان خود را درج کرده ودرزیرآن اضافه کرده است که "نظردهید (پس ازتایید منتشرخواهد شد)" (سایت اقلیت) چیزی جزتوهین به دموکراسی، عدالت اجتماعی و انسانیت نمی باشد. چرا که اگر کسی نظری داد این نظراحتیاج به "تایید " از طرف شما (اقلیت) نباید داشته باشد. درکدام قاموسی ازدموکراتیک مقاله می نویسند وازدیگران می خواهند که دراین مورد نظربدهند ومی گویند به شرطی می زنیم که تاییدتان کنیم و تنها موافقین را هم میزنند؟ این شیوه برخورد با مخالفین با عقاید "توکل" همانطور که در بالا ذکر کردم نه تنها تازگی ندارد بلکه شیوه ای متعادل در این سازمان می باشد.

چرا  "تریبیونال" نه تنها موفق نخواهد بود بلکه وسیله ای برای سیاست های امپریالیستی خواهد بود :

کارزار(تریبیونال) و نظر من: در اینکه رژیم اسلامی از بدو حکومت خود نه تنها استقرار نظام سرمایه داری را در پیش گرفت بلکه جنایات بسیاری را انجام داد هیچ شکی‌نیست. تحلیل سیاسی از بافت سیاسی و اجتماعی رژیم جمهوری اسلامی و شرایط انقلابی و زمینه‌های مادی و معنوی روی کارآمدن رژیم اسلامی درحوصله این بحث نیست اماهیچ انسانی‌درجنایات رژیم اسلامی شکی‌نخواهد داشت. اما سوال این است که چگونه بعضی‌‌ها (قاضیان این دادگاه نمایشی) بعد از ۳۰ سال تازه یادشان آمده که درایران جنایت شده است؟ مگرنه اینکه صدام حسین، قذافی، مانوئل نورییگا، طالبان، بن لادن، همه و همه خراج بگیران نظام سرمایه داری بودند اما درشرایط خاص تاریخی‌، همین نوکران وقتی‌که اعتبارشان ازدست رفت ومهرشان باطل شد،درتمامی روزنامه‌های جهانی‌به عنوان دیکتاتور، جنایتکار، تروریست، مواد مخدر فروش معرفی‌نشدند؟ آیا معرفی‌کردن، دادگاهی شدن یا تیر خلاص زدن، یا دردریا انداختن آنها تغییری درنظام دیکتاتوری آنها داد؟ وقتی‌صدام حسین سرنگون شد، مانوئل نوریگا به زندان انداخته شد، قذافی تک تیری شد، بن لادن به دریا انداخته شد و طالبان فراری، تغییری درمناسبت نظام سرمایه داری این کشور‌ها پدید آمد؟خواسته‌های ماتغییر نظام ستمگرانه سرمایه داری است یا تغییر رژیم؟ آیاما تنها با تغییر رژیم موافقیم یا به اصل "چه جای آن گذاشتن"اعتقاد داریم؟ اینکه شاه رفت ورژیم اسلامی جایش را گرفت، تغییری دربافت سیاسی،اقتصادی واجتماعی جامعه پدیدار شد؟
ما اگربه حق خواستار تغییر نظام "ستم شاهی" بودیم اما به راستی خواستار بر قراری ی رژیم" جمهوری اسلامی" نبودیم.
این که دادستان‌های این تریبیونال ازکجا می‌‌آیند ویااز کدام کشور‌ها پشتیبانی‌می‌‌شوند و یا چطور شده است که "وزارت امور خارجه آمریکا" پشتوانه "سازمان‌های حقوق بشر" شده (درحالی‌که خود یکی‌ازبزرگترین ناقض حقوق بشردرآمریکا و جهان هست) درحوصله این سخن نیست. چرا که خیلی‌‌ها به این مسئله دامن زده‌اند. اما عدم مسئولیت پذیری "آقای توکل" ازیک طرف و "سیاست یک جهانی‌" جرج بوش (پدر) ازسال ۱۹۹۰و تلفیق جهانی این سیاست مورد این بحث هست.
آمریکا وسرمایه داری جهانی درشرایط کنونی‌مدعی خواهان برقراری "بهارعربی‌" درمنطقه هستند اما نه تنها درتونس، لیبی‌،عراق وافغانستان تغییری درسیاست‌های اقتصادی، اجتماعی با سیاسی جامعه انجام نگرفت بلکه باتوجه به مدارک جدید، بخصوص "ویکی لیکس" ازیک طرف ومذاکرات خصوصی بین "طالبان" وآمریکا، به بیرون درزپیدا کرده است (۱۰). شایعه سکته کردن‌های "زین العابدین بن‌علی‌"، "حسنی مبارک"، تک‌تیری شدن "قذافی" و یا حتا به اصطلاح دادگاه کردن "صدام حسین" اگربرای انسانهای ازهمه جا بی خبر،مایه شگفت انگیزی باشد برای نیروهای سیاسی تازگی ندارد. همگان می دانند که نه تنهاهیچ تغییری دربافت اجتماعی این کشور‌ها انجام نشده است، بلکه تاریخ بارهاتکرارشده است: بهجای "شاه" "خمینی"، به جای "طالبان" "کمال خرزای" به جای "صدام حسین" "مسلمانها‌ی شیعه"، به جای "حسنی مبارک" اخوان المسلمین" و قس علا هذا جایگزین شده‌اند. هجوم وحشیانه نظام سرمایه داری به تک تک حقوق انسان ها تا آنجا پیشرفته است که شهرداری نیویورک بنام "مبارزه با جنایت و تروریسم" هزاران ویدئو درشهر نصب کرده است(۱۱). در فرودگاهها بدن بچه سه ساله را هم (به همان نام) هم می گردند (۱۲).  بحث حمله به حقوق زحمتکشان و دستگیری نماینده های اتحادیه های کارگری و .... جای خود دارد.
اینکه چگونه شده است که امریکا و انصارش امروزه قصد کشتن و یا دادگاهی کردن خاندان "دیکتاتور" هایی که خود همیشه پشتیبانشان بوده امر جدیدی نیست. دنیا ازسال ۱۹۸۰ و سقوط اردوگاه سوسیالیست (بلوک شرق) به مرحله تازه یی رسیده که متاسفانه "سازمان اقلیت" طبق سیاست مماشات و راست خود هیچگاه نه تنها به آن نپرداخته،بلکه خود را از آن بر حذر می نماید. "سازمان اقلیت" هیچگاه مرزخود را با پول گرفتن "شهرزاد نیوز" وتعلقات خود به آن مشخص نکرده است (این مجله یارادیو درسایت خودهیچ چیزی از "درباره ما" به خود اختصاص نداده است. "در باره شهرزاد نیوز"، "درباره ما"، "اهداف"، "تاریخ"، "سایر فعالیت ها" و "نتایج" چه در بخش فارسی سایت شهرزاد نیوز چه دربخش انگلیسی زبان سایت کاملا سفید می باشد.( ۱۳). اینکه "مینا سعدادی" چه نسبتی با "توکل" دارد یا سایت "سلام دمکرات" را چه کسی می گرداند نه تنها به کسی مربوط نیست بلکه حق نداریم آنها را بخاطر وابستگی شان به "سازمان اقلیت" منفورشان بخوانیم. اما مسـآله بر سر تعهد و مسولیت پذیری "سازمان اقلیت" می باشد که از دیدهاکاملا مختوم مانده است و هیچ جوابیه ای به سوالات"کمیته میز کتاب آمستردام در سال۲۰۰۶ نداده اند (حتا از طرف بیچاره خارج کشور هم هیچ اعلامیه ای صادر نشد) (۱۴).
در اینکه جمهوری اسلامی جنایات کار بوده و صدام حسین و طالبان درکشتار مردم خود دست کمی ازرژیم اسلامی ندارند هیچ شکی نیست،اما سوال اینجاست که چگونه می شود با کسانی که خود سالها،اگرهمکاری هم نکرده اند اما سکوت راپیشه کرده بودند بتوان همکاری کرد؟چگونه می توان پرونده خود را به کسانی داد که خود سالها این طرف آب ها به خوشی و خرمی نشسته بودند اما امروزه به یاد زندانی شدن آدم هایی مثل من افتاده اند؟ ازطرف دیگرهمانطور که مطرح کردم دادگاهی کردن مانوئل نوریگا، صدام حسین، ملاسوویچ و سرنگون کردن دیکتاتورهایی مثل حسنی مبارک،.... چه تاثیری دربافت سیاسی،اجتماعی واقتصادی آن جامعه انجام داد؟آیااین تغییرحتا به حضورشدید امپریالیست های جهانی موکول نشد؟ لطفآ به این مساله توجه شود که قصد من نه تنها تبلیغ پراگماتیسم یا دست روی دست گذاشتن است بلکه من با تغیری موافقم که خواهان برابری وعدالت اجتماعی باشد. به عبارت دیگر من با رفتن شاه به هرشکل وهر صورتی موافق نبوده ونیستم. رفتن شاه وبرقراری رژیم جمهوری اسلامی تنها خواست نظام سرمایه داری جهانی بود.
دغدغه من این هم نیست که آقای اخوان یا کوپر آمریکایی هستند یا نه، بلکه همانطور که رفیق عزیزم "همایون ایوانی" مطرح کرده است، آیا نیروهای انقلابی می توانند خود را درکنار نیروهای ارتجاعی ببینند یانه؟ آیادیدگاه حزب توده درسازمان های سیاسی که خودراانقلابی می دانند هنوزنطفه دارد یا نه؟ آقای "منصور حکمت" وتایید حمله امریکا به افغانستان سیاست کنونی این حضرات هست یا نه؟ آیاجمهوری اسلامی سرنگون(درجبهه همه باهم،ازسلطنت طلب،توده ای-اکثریتی گرفته تا سبزی کاران اصلاح طلب) صحیح هست یانه؟ لطفا به سفرهای سفرا وکارمندان سابق رژیم اسلامی به آمریکا گرفته تا ملاقات توده ای-اکثریتی ها با خاندان پهلوی و یاوه گوئی های ساواکی که همه اینروزها انجام می گیرند توجه کنید. همه وهمه درزمانی مشترک درحال وقوعند.
کلام آخر:
من نمی دانم که آیا سخنان "لیلا" و "ایرج مصداقی" مورد تایید این جریان ( تریبیونال) هست یا نه اما یکی ازاعضای این تریبیونال درصحبت های تلفنی با من نه تنها آنرا کاملا غیرقابل قبول خوانده بلکه آنرا نظرات شخصی آنها می نامد. به هرروی "تریبیونال"خود آنها راسخنران نامیده و مقاله شان را درج می کند اما هیچکدام دیگرشان مقاله ای نمیدهند .
 خانم "لیلا قلعه بانی" اما گویا خودشان در زورخانه های ایران نشسته اند و زحمت نمی کشند که ازمهمان خانه شان بپرسند که من (علی دروازه غاری) چگونه انسانی هستم. آیااین غیرانسانی نیست که ایشان علیرغم آنکه هم من را دیده اند وهم مرامیشناسند،با همان چوبی که "حزب توده" و "سازمان اقلیت"  دگراندیشان را تکفیر می کردند، ما را هم تکفیر کنند؟
 "لیلا" چنان سخن می گوید که من بهترمیدانم ان را "فحش نامه" بخوانم. من اصلا فکر نمی کردم که "لیلا"ی عزیز چنین بی ادبانه همه آنها که با " تریبیونال" مخالف باشند را "چپ نما های خارجه نشین"، "مدعیان دروغین چپ"، "تمام سیاستهای امپریالیستی را کلمه به کلمه ...تبلیغ کرده"، "هم آوا با امپریالیستها" و یا "قرقره کن دستگاه های امپریالیستی" بخوانند. (۱نقل به معنی).
ایرج مصداقی ازطرف دیگرجان کلام را خلاصه کرده هست. ایرج صادقانه حرف آخر را زده و به جای "آذر ماجدی" که دوپهلوگفته بود "همه پول گرفتند"، تیرخلاص را زد. ایرج مصداقی با توسل شدن به "حسن و حسین" واینکه سازمان های سیاسی از "دادگاه راسل" گرفته تا "مرکز فلسطینی حقوق بشر" چه بودند وچه کردند بالاخره جواب سوال ساده ی "همایون ایوانی" را نمیدهد که "میشود کمک مالی گرفت یا نه؟". ایرج با مقاله ی بلند بالای خود تا آنجا پیش می رود که خرج هزینه ساختمان "ا ب ف" به "چهارمین سمینار گوتنبرگ" را با سازمان "ن د س" مقایسه کرده وسرآخر به این نتیجه می گیرد که "همایون ایوانی" باید از "آذرماجدی" عذرخواهی هم بکند.(۲)
ایرج مصداقی لب کلام خودش را آنجا می گوید که اعلام می کند: " حضور در "فروم یا مجمع یا پارلمان" مکانیسم خاص خود را دارد که گاه به سادگی امکان پذیر است" و "قدرتمندان بایستی حرف های ما را بشنوند" (همانجا). به گمان من تمامی آیات ۱۹صفحه یی ایرج به همین جا خلاصه می شود. یکی اینکه "قدرتمندان" تا به حال حرف های ما را نشنیده اند که هیچ، بلکه اصلا خبرهم ندارند، دوماً که به ما جا و مکان هم (به سادگی) می دهند که حرفمان را بزنیم. سر آخر آنکه چون حرف زدیم و آنها شنیدند همه چیز به خوبی تمام می شود. والسلام نامه تمام. در مورد سیاست های ایشان همان بس که "سازمان مجاهدین" سالهای زیادی را دراین امرصرف کرده اند و ایشان بهتر بود که ترویج عقاید آنان نکنند چرا که چپ ایران ازاین مرحله گذشته وقول میدهم درخود اقلیت هم براین اصل دعوا هست. چرا که هنوزشیره انقلابی دربعضی ازاین رفقا هست.
تازه ایرج عزیز باید توجه کنند که "همایون ایوانی" می دانست که بحث به اینجاها می کشد آنگاه که در ژانویه ۲۰۱۰ نوشتند: "همانگونه که درآغاز نوشتم،هدفم "افشاگری" نیست،چرا که این اطلاعات مدتهاست به صورت رسمی درروی صفحات این نهادها اعلام شده است. بحث "اخلاقی" هم درباره آن فایده ندارد، چرا که برخی ازاین نیروها (نه همه آنها)،ارتباط با دولتهای امپریالیستی و حاکمان را نقطه قوت خود می دانند. مستظهربه قدرت صاحبان سرمایه وقدرت هستند، که آنان را به کارپردازیشان گماشته اند. من آنان را نئولیبرالهایی می دانم که ازسنت لیبرالیسم کلاسیک گسسته اند. اگردکتر مصدق درپاسخ نامه آیت الله کاشانی یک روزپیش ازکودتای ۲۸ مرداد (۲۷مرداد ۱۳۳۲) نوشت: «اینجانب مستظهربه پشتیبانی ملت ایران هستم.» امروزه،بایددلایل بیشماری رابرای نئولیبرالهای ایرانی برشماریم تا شاید دست وبالشان را دراستظهاربه نزدیکی به دول راقیه جمع وجور کنند!دردوره فعلی که جهانی سازی هرگونه چهره مستقل ومردمی را درخود مضمحل می سازد، شاید کمونیستهاوسوسیالیستهای انقلابی بایستی علاوه برحضوردرمبارزه طبقاتی جاری،وظیفه «مصدقی»ها را نیزبرعهده بگیرند. روزگارغریبی است نازنین!" (گفتگوهای زندان)
به هرجهت من فکرمی کنم بهتراست که این را به عهده خود ایشان گذاشت. ازرفقای " تریبیونال" هم خواهش می کنم که جوابی به این اصل بدهند که آیا همانگونه که آقای "مصداقی" بیان کرده اند می اندیشند یا نه. آیا این دادگاه "نمادین و نمایشی" هست یا نه؟ چرا که ایرج آنرا اینچنین نمی داند. ایرج مصداقی زمین وزمان را به هم میبافد وسایت های بسیاری را می آورد تا ثابت کند "راه کارگر" تبهکاروهمراه رژیم" و"یاسمن میظر" هم چماق بدست رژیم اسلامی است. درنتیجه همه ی آنهایی که مخالف "تریبیونال" هستند،رژیمی نمایان می شوند، درحالی که یکی ازعزیزترین خود ایشان مطلب ساده ای دررد "تریبیونال"نوشتند. ایرج مصداقی به جای باز کردن دیدگاه خود به همه وهمه توهین می کند وآخرسرهمانطورکه گفتم یکطرفه به قاضی رفته، همه را رژیمی و آقای اخوان را ضد رژیم معرفی می کنند. دوستان " تریبیونال" لطفآ موضع خود را مشخص کنید.
 آقای مصداقی باید بدانند که به دیگران و حریم سیاسی دیگران توهین کردن جرم محسوب می شود. آقای مصداقی اما هنوزمتوجه نشده اند که سیاست من درنفی " تریبیونال" به معنای "حمایت از رژیم جمهوری اسلامی" هم نیست. ازطرف دیگر آقای مصداقی چگونه به خود اجازه می دهند مرا که خود دیده اند با شالگونی که ایشان راهیچگاه ندیده ام، یک کاسه کرده وادعا می کنند :  "برای این که نشان دهم تبلیغاتی که راه‌کارگرو ابواب جمعی‌شان می‌کنند تا کجا تبهکارانه و توطئه‌گرانه است توضیح کوتاهی در مورد مواضع پیام اخوان می‌دهم و قضاوت را به خوانندگان فهیم واگذار می‌کنم. اما پیش از آن که توضیحاتم را ارائه دهم متذکر می‌شوم هیأت اجرایی راه کارگر و فعالان «گفتگوهای زندان»(تاکید از من) تاکنون راجع به ترتیا پارسی، رضا مرعشی، بابک طالبی، ولی نصر و ... اعضای لابی رژیم در آمریکا که با استفاده‌از بودجه‌های داخلی و خارجی اهداف رژیم را پیش می‌برند روشنگری نکرده‌‌اند". (مصداقی
اگرهیچ کسی نداند،آقای مصداقی، لیلا قلعه بانی وخیلی های دیگر می دانند که ما ومن، تمامی ی همت وزندگیمان افشای رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی و شرکاست. آقای مصداقی همان شیوه تفکررا با خود حمل می کنند که "حزب توده" درسالهای۶۰ چماق دست خود کرده بود: "هرکه با من نیست، علیه من است." این شیوه کاملا ضد انسانی، ضد عدالتی و به نوعی ضد دموکراسی است.
مسئله دیگراینکه من براین باورنیستم که "کارزار"چهره ای از"وزارت آمریکا" می‌‌باشد. آنچه که من به آن اعتقاد عمیق دارم، تفکرات متفاوت من با آدم‌هایی‌مثل "حسن ماسالی" و شرکاست. وقتی‌حسن ماسالی "محسن سازگارا را "مبارزی شجاع و صادق" می‌‌خواند (۱۵)، و یا اعتقاد دارد که "اگر رژیم عقل داشته باشد و احمدی نژاد را بردارد،.." (همانجا)،من هیچگاه این اجازه را به خودم نمی‌‌دهم که پرونده زندانی شدن خودم یا اعدام وشکنجه شدن عزیزانم رابه دست آدمهایی مثل اوبدهم. به یاد داشته باشیم که حتا دراین دنیای به اصطلاح "دموکراسی نیم بند غربی" قاضی باید "بی‌طرف" باشد. اماوقتی‌"حسن ماسالی" "محسن سازگارا" را،که خوددرجنایت‌های رژیم همکاربوده ومسئول سازماندهی سپاه پاسداران، "صادق وشجاع" می‌‌نامند من یا ساده لوح خواهم بود یا احمق که ایشان سخنگوی من شود.
 درهمینجا باید از"لیلا" پرسید که یادچارآلسایمرشده است یاعمداً دچارفراموشی شده اند. ایشان بهتربود که نام "حسن ماسالی" را درگوگل می گشتند ونام خوشنام ما (مخالفین تریبیونال،زندانیان سیاسی سابق) را " اصلاح طلبان امروزی" نمی گذاشتند
بایداشاره کنم که "حسن ماسالی" تاچندی قبل سخنگوی" تریبیونال" بود.امااینکه چگونه  سخنگویانی چون "ایمان شیر علی" یا "حسن ماسالی"  عوض شده اند وجای خود رابه دیگرانی داده و یا سکوت کرده اند را نمیدانم ولی من با کسانی همانند "حسن ماسالی" ها هیچ زمینه مشترکی ندارم چرا که من "اکبرگنجی"، "محسن سازگارا" ها را با خود دریک صف نمی بینم. من همچون "ماسالی"،"سازگارا" را آدم مبارزوصادقی نمیدانم. مارابه خیر ایشان "توکلی" (امیدی) نیست.
اینکه عاقبت «تریبیونال» چه خواهد بود بحث دیگری است ولی امید که «امید و آرزوها» را از جا نکنند. نه تنها رژیم جنایت کار اسلامی باید محاکمه شود بلکه انصارشان هم.
علی دروازه غاری – آگوست 2012












12)http://www.dailymail.co.uk/news/article-1330569/Airport-security-staff-caught-camera-body-searching-crying-3-year-old-girl.html
13)http://www.whois.net/whois/1oo1nights.org


15)http://www.sazegara.net/persian/archives/2004/11/041130_185116.html 








۲ نظر:

ناشناس گفت...

واقعا این آدم می فهمه که چی داره می گه/ بعد خودش را هم چپ و دانا می داند. به مصاحبه اش با آقای خوشدل نگاهی بیاندازد این شخص با تایید خودش هیچ چیز نمی داند. نه از تاریخ نه از سیاست. بهتر نیست به جای این حرفها بنشیند و کمی مطالعه کند و سوادش را زیاد کند.

ناشناس گفت...

برای اینکه فکر نکنید، اطلاعات غلط می دهم. بفرمائید:
http://azadi2011b.wordpress.com/2011/07/20/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%9F-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%D9%89-%D9%85%D8%AC%D9%8A%D8%AF/