شنبه، 22 اسفند ماه 1388 برابر با 2010 Saturday 13 March
در اینجا عزیزانی آرمیده اند که مادری بر مزارشان گریه نمیکند
گزارش دریافتی: در پنجشنبه های آخر سال خانواده ها به دیدار قبور خویشان خود می روند، برای اینکه به آنها بگویند در بهار و نوروز پیش رو جای خالی شما در کنار هفت سین برای ما دشوار است و پیشاپیش به مزار عزیز خود می روند تا سال نو را برای اولین بار به آنها تبریک گویند
در این لحظات غریبانه چه زیباست مشاهده جوان سبزی که با گلی در دست به کنار مادران سهرابها و ندا ها می نشیند و با قطرات اشک خود گرد و غبار سنگ مزارغریبانه شهیدشان را پاک مي نمايد
در قطعه 302 بهشت زهرا عزیزانی آرمیده اند که مادری بر مزارشان گریه نمی کند ، قبرهای غریبی که روزگاری دختر و پسر سبز و زیبا روی ایران زمین بودند که در آنجا غریبانه آرمیده اند
پنجشنبه آخر سال مزار شان را گلباران می کنیم.هموطن ، در قبرستان بهشت زهرا ما را تنها مگذار ، چشم انتظارت خواهيم ماند

خوانندگان؛ عدم پرداخت حقوق بازنشستگان
با توجه به عدم پرداخت حقوق بازنشستگان تا امروز سازمان بازنشستگی کشوری در پاسخ با بازنشستگان چنین نوشته است
به دلیل کسری بودجه سازمان نتوانست در تاریخی که معین کرده بود حقوق را پرداخت نماید و از دولت جهت تامین کسری بودجه در خواست کمک کرد اما با موافقت روبرو نشد

كارگران نصف مزد واقعى را مي‌گيرند
ايلنا: دبير كل خانه كارگر با تاكيد براينكه از زمان پايان يافتن جنگ هيچگاه مزد كارگران برمبناى سبد هزينه كالاهاى شاخص كارگران افزايش نيافته است. گفت: بر مبناى اين سبد و شاخص مزدى سال 58 براى سال 89 مزد حداقل كارگران بايد از 2 برابر حداقل مزد كنونى بيشتر باشد
عليرضا محجوب در گفت‌و‌گو با خبرنگار ايلنا، گفت: در حال حاضر حداقل مزد مبلغ 263 هزار تومان است اما باتوجه به اينكه در سال 89 هدفمند كردن يارانه‌ها و آزادسازى اقتصادى آغاز خواهد شد، حداقل دستمزدها در اين سال نبايد از 526 هزار تومان درماه كمتر باشد
اين فعال كارگرى بايادآورى اينكه قانون‌كار سابق سبد هزينه كالاهاى شاخص كارگران را به عنوان مبناى تعيين حداقل مزد سالانه قرار داده بود. گفت: بر اين اساس تا پايان جنگ تحميلى حداقل مزد بر مبناى بهاى كالاهاى مصرفى يك خانواده چهار نفره كارگرى تعيين شد
وى گفت: هزينه خريد 12هزارو پانصد كالري، سوخت و حمل و نقل از اقلام اين سبد شاخص بودند كه بعدها نيز هزينه پوشاك به اين سبد اضافه شد
دبيركل خانه‌كارگر افزود: در تمامى سالهاى جنگ دستمزد كارگران بر همين اساس تعيين شد و تنها در سال‌هاى 64 تا 65 به دليل كاهش درآمدهاى نفتى و شرايط جنگ حداقل مزد كارگران با تفاوت اندكى از سبد هزينه ها كمتر تعيين شد
به گفته رئيس فراكسيون كارگرى مجلس از بعد جنگ تحميلى تا به امروز دستمزد كارگران هيچگاه براساس سبد هزينه‌ كالاهاى شاخص كارگرى افزايش نيافته است؛ زيرا در اين سال‌ها براساس قانون كار جديدى كه جايگزين قانون كار قديم شده بود شوراى عالى كار اجازه يافت تا در تعيين حداقل مزد كارگران از نرخ تورم و سبد هزينه تعيين شده در بانك مركزى نيز استفاده‌ كند
وى افزود: از آنجا كه قانونگذار در قانون فعلى كار، هيچ فرمول، ترتيب و يا اولويتى را براى محاسبه حداقل مزد كارگران تعيين نكرده است؛ شوراى عالى كار در 20 سال گذشته بدون درنظر گرفتن سبد كالاهاى كارگري، حداقل دستمزد‌ها را فقط براى اساس آمار بانك مركزى تعيين كرده است
محجوب بابيان اينكه در اين سال‌ها ميان عدد محاسبه شده توسط بانك مركزى با عددى كه از محاسبه هزينه‌‌ كالاهاى مصرفى كارگران به دست آمده است تفاوت فاحش وجود دارد؛ گفت: بر همين اساس در سالهاى پس از جنگ مزد كارگران هيچگاه براساس هزينه هاى زندگى افزايش نيافته است
محجوب همچنين با يادآورى اينكه براساس آمار موجود، چون در سال 58 براى نخستين و آخرين بار در كشور، ميان دستمزد با هزينه زندگى آنها رابطه سر‌به سرى ايجاد شد، گفت: قرار بود تا در سال‌هاى بعدى براى تعيين حداقل مزد سال 58 به عنوان سال شاخص قرار گيرد اما با مخالفت كارفرمايان در سال‌هاى 89 و 60 اين مسئله هيچگاه محقق نشد
به گفته وي، استدلال كارفرمايان وقت اين بود كه با مبناى قرار گرفتن سال 58، ممكن است نتوان تبعات ناشى از افزايش قيمت ها و تورم را كنترل كرد
رئيس فراكسيون كارگرى مجلس تاكيد كرد: هرچند در تمامى اين سالها هيچگاه مزد كارگران بر مبناى شاخص‌هاى عادلانه تعيين نشده‌است اما محاسبه هاى تخمينى نشان مى دهد كه براى سال 89 حداقل مزد نبايد از 526 هزار تومان در ماه (معادل 2 برابر حداقل مزدهاى كنونى) كمتر باشد
محجوب گفت: از آنجا كه سال 89، سال شروع هدفمند كردن يارانه ها و آزاد سازي‌هاى اقتصادى خواهد بود، بايد حداقل مزد اين سال برمبناى سبد هزينه كالاهاى شاخص كارگرى و سال مزدى 58 تعيين شود
عسلويه, اردوگاه بردگی کارگر
آزادی
عسلويه، از دهكدهای دور افتاده تا نامآورترين شهر گازی جهان
عسلويه، مهمترين پايگاه اقتصادی ايران و بزرگترين منطقه توليد انرژی جهان در جنوبيترين نقطه ايران است
موقعيت جغرافيايی
منطقه عسلويه از نظر شرايط اقليمی و جغرافيايی دارای عرض جغرافيايی 27 و طول جغرافيايی 52 درجه است كه پوشش گياهی متوسط و پراكنده با برخی اراضی انبوه نخل و درختچههای «حرا» دارد.
درجه حرارت هوا در اين منطقه بين 5 تا 50 درجه سانتيگراد و رطوبت نسبی آن بين 59 تا 88 درصد است و سالانه 180 ميليمتر بارندگی دارد
"
دوزخی به نام عسلويه
ميدان گازی پارس جنوبی بزرگترين ميدان گازی فراساحلی جهان است. عسلويه در ده سال گذشته، صحنه رونق و رکود توأمان در استخراج گاز بوده، اما شرايط کاری و زيستی کارگران شاغل در اين حوزه، از آغاز مشقتبار و بی پشتوانه بوده است
يک سوم ذخاير گازی ايران در ميدان پارس جنوبی انباشته شده است. اين حوزه در آبهای سرزمينی ايران و قطر واقع شده و مساحت آن ۹۷۰۰ کيلومتر مربع است. ۳۷۰۰ کيلومتر مربع اين حوزه در آبهای سرزمينی ايران قرار دارد. زمانی ۶۰ هزار کارگر در عسلويه کار ميکردند، اما اينک تعداد آنها به دليل خوابيدن پروژهها پس از تحريم ايران، به يک سوم کاهش يافته است
جوانمير مرادي، کارگر پيشين عسلويه و فعال کارگری در گفتگو با دويچهوله، از شرايط استخدامی و زيستی کارگران پارس جنوبی گفت
شروع شکوفايی پروژهها
در سال ۱۳۷۸ بود که پروژههای ساخت پارس جنوبی فعال شدند. نخست فاز يک با نيروی ۱۲۰۰ کارگر شروع به کار کرد. پس از ۴ سال، با شدتگيری فعاليت در منطقه و راهاندازی پروژههای پتروشيمي، ساخت و ساز و استخراج در اين منطقه به اوج خود رسيد و شمار کارگران به ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر افزايش يافت. از سال ۸۴ به بعد، مشکلات ناشی از خروج پيمانکاران خارجی و مسائل اقتصادی خود را نشان دادند. تعداد کارگران اين حوزه، همواره نوسان داشت، اما رکودی که از سال ۸۴ به بعد ايجاد شد، اکثر آنها را بيکار کرد. در حال حاضر، دهها کيلومتر مربع از منطقه، که برای احداث پتروشيميها زيرسازی شده، به حال خود رها شده و پيشرفتی نکردهاند. همه چيز خوابيده است
ريزش نيرو با تحريم جهانی
اينک با پايان گرفتن پروژههای فعال، حداکثر ۱۵ هزار کارگر در عسلويه هستند. اينها کسانی هستند که در پروژههای در حال بهرهبرداری کار ميکنند. پيمانکار فاز ۱۱، شرکت توتال است. اين فاز همچنان در حال ساخت است و به مرحله بهرهبرداری نرسيده است. در صورت اتمام اين پروژه، کارگران اين فاز نيز بيکار خواهند شد. فاز ۹ و ۱۰ به شرکتی ايرانی تعلق دارد که نام آن "اويک" است. اين دو فاز نيز هنوز در حال فعاليتاند
دما ۵۰ درجه، امکانات زير صفر
از ديد مسافران و رهگذرانی که از حوالی پروژهها عبور ميکنند، ديدن منطقه به ويژه در شب با آن همه چراغ، بسيار دلفريب است. تماشاگر با خود فکر ميکند به به، چه جای قشنگی. چه صنعت عظيمی! اما اين ظاهر قضيه است. عسلويه از دور و در شب زيباست. کافی است کسی وارد محوطهها شود. اينجا تازه خواهد ديد که کارگران ساده در جايی زندگی ميکنند که تفاوتی با محل نگاهداری حيوانات ندارد. امکانات زندگي، خيلی بد و بيکيفيت است. هزاران انسان پس از کار طافت فرسای ده دوازده ساعته در شرجی و گرمای بالا، شبها در خوابگاههای شلوغ و آلوده ميخوابند و کوچکترين تفريحی ندارند. متوسط حرارت هوا ۴۵ درجه است
تسهيلات طبقاتی
خوابگاههای مناسبتر که دارای سرويسهای بهتری هستند، برای مهندسان و تکنسينهای رده بالا در نظر گرفتهشدهاند. آنها اتاقهای دو نفره با تخت و تلويزيون و يخچال و حمام، سرويس بهداشتی بهتری دارند. اما کارگران رده پايين، ده دوازده نفری در يک اتاق سه در چهار ميخوابند، با کولرهايی که هميشه خوب کار نميکنند. بسياری اوقات کولرها ايمنی ندارند و بخاطر اتصالي، جان کارگران را گرفتهاند. برای کارگر خارجی نيز دو نوع تسهيلات هست. کارگران تايلندی و فيلپيينی و هندی وضع بهتری نسبت به ايرانيها ندارند، اما مهندسها و تکنسينهای آنها در شرايط بهتری کار و استراحت ميکنند. گاه رفاه مهندسها و تکنسينهای هندی و تايلندی از همکاران ايرانيشان بيشتر است. تمام اين امکانات، بر اساس موقعيت طبقاتی است. برای کارگران رده پايين هيچ تفريح و دلخوشی نيست، اما مثلا مهندسان و تکنيسينها آخر هفتهها کنار دريا ميروند، باشگاه دارند و دور هم جمع ميشوند
خاستگاه کارگران ساده
در زمان رونق پروژهها، کارگران از همهی نقاط ايران به عسلويه ميآمدند. بيشتر کارگران ساده و روزمزد، از کردستان، خراسان، سيستان و بلوچستان ميآمدند و حتی از امکان خوابگاه نيز محروم بودند. در ميان آنها از سن خيلی کم ۱۶ ساله ديده ميشد تا سن نزديک به ۶۰ سال. نگاه فرودستانهای به اين کارگران ميشد. بسياری فکر ميکردند اينها افغانی هستند، چون همان لباسهای محلی خود را به تن داشتند و حتی لباس و کفش کار به آنها داده نميشد
محيط سراسر مردانه و زمخت
تعداد بسيار کمی کارمند زن در عسلويه مشغولاند که استخدام رسمی هستند و در محلی کاملا جداگانه و دور از کارگران ساده زندگی ميکنند. کارگر از روزی که وارد عسلويه ميشود تا زمانی که ميخواهد برود، هيچ مرخصی ندارد. اگر کسی بخواهد دو روز برود زن و فرزند خود را ببيند، به او ميگويند، برو، اما ديگر برنگرد! کارگر مجبور است ماهها بدون تماس با خانواده خود، کار کند. هيچ تفريحی نيست. هيچ زمينهای برای اينکه کارگر خود را از نظر روحی و جسمی بازسازی کند، وجود ندارد. به دليل فشارهای روحی که کارگران تحمل ميکنند، گرايش به مواد مخدر بالاست. در عسلويه بهطور علني، مواد مخدر رد و بدل می شود و کسی به آن کاری ندارد. درصد بالايی از کارگران معتاد شدهاند. بيشتر حشيش و هرويين می کشند
خلاف و پرخاشگری و انحراف
تعداد کارگرانی که يکسال در عسلويه ميمانند و هيچ تماسی با خانواده و اجتماع ندارند، زياد است. همين موجب شده تا مناسبات ناهنجار جنسی در عسلويه وجود داشته باشد. افراد پانزده شانزده ساله يا کسانی که تازه از سربازی آمدهاند، در عسلويه کم نيستند. اينها در کنار کارگران مسنتر، در يک خوابگاه ميخوابند و روابطی شکل ميگيرد. همهگونه خلاف در عسلويه رخ داده، حتی قتل هم اتفاق افتاده است. به دليل جو سنگين و فشار کار، بسياری از کارگران پرخاشگر و خشونتطلب هستند
سطح نازل آگاهی
آگاهی صنفی و طبقاتی کارگران ساده بسيار کم است. يکی از عواملی که در دام اعتياد می افتند، اين است که از شرايط خود آگاهی ندارند و فقط رنج ميبرند. کار آنها آنقدر زياد است که فرصت رشد ذهنی نمييابند، تشکل ندارند. کسانی بودند که تلاش ميکردند کارگران را روشن کنند، اما حراست و نيروی انتظامی آنها را احضار کرد. مواردی بوده که نيروهای حراست، خوابگاهها را برای يافتن اعلاميه يا مجله کارگری بازرسی کردهاند. مواردی هم بوده که فعالان کارگری را شناسايی کرده و آنها را اخراج کردهاند. آنها اکثرا روزمزد هستند و کسی دنبال قرارداد نيست. کارفرما آنها را بيمه نميکند. بيمه هم بکند، به دليل دستکاری در روزهای کار، برای کارگر در اداره بيمه، سنوات واقعی وجود ندارد. کارگر پذيرفته که مرخصی برابر است با اخراج. پافشاری نميکند که چند روز به من مرخصی بدهيد، بروم نزد خانوادهام. هفت روز هفته را کار ميکند
حساسيت به فعاليت صنفی
حراست و نيروی انتظامي، نظارهگر خلاف و اعتياد و انحرافهای ديگر هستند، اما کافی است بشنوند کارگری صحبت از حقوق صنفی می کند. اينجا حتما سراغ اين کارگر ميروند. مجله و کتاب صنفی و حقوقی در عسلويه وجود ندارد. روزنامه و کتاب خيلی خيلی کم است. جنب و جوش چندانی ميان کارگران برای دانستن بيشتر وجود ندارد.
کافی نت در عسلويه
هرچند امکان استفاده از اينترنت در عسلويه وجود دارد، اما بهدليل فشار و طولانی بودن ساعت کار، کارگران رغبتی به چرخ زدن در فضای اينترنت ندارند. آنها همه هفته را کار ميکنند. وقتی به خوابگاه برميگردند، بايد ساعتها در صف غذا و حمام بمانند و ديگر رمقی ندارند. کسی که دنبال کافينت می رود، بايد آن شب، قيد حمام و دوش گرفتن را بزند
سطح نازل بهداشت
در عسلويه، بيماريهای پوستی و تنفسی شايع است. بيماريهای ناشی از عفونتزدايی هم هست. در خوابگاهها که مانند جای نگهداری حيوانات است، به جای اينکه امکانات را بهتر کنند، اتاقها را تعمير کنند يا پنجرهها را درست کنند تا آفتابگير باشد، به سمپاشی روزانه اکتفا ميکنند. برای گندزدايی و جلوگيری از شيوع شپش و ساس، اتاقها هر روز ضدعفونی ميشوند. کارگران در خوابگاههايی ميخوابند که هر روز سمپاشی شده و اين مشکلات تنفسی را ايجاد کرده است. هوا در تابستان بين ۵۰ تا ۶۰ درجه است، با شرجی بالای ۹۰ درجه، و اين مثل سونا است. کارگر حتی وقتی در سايه هم باشد، تمام مدت لباساش خيس عرق است. خيلی از کارگران با عارضه عرقسوز مواجهاند
در جستجوی نان
شرايط کار در عسلويه طاقتفرساست، اما هيچکس فکر نميکند که آيا اين سختيها ارزش آمدن به اينجا را دارد يا نه. کارگری آنجا می رود که حق هيچ انتخابی ندارد. کارگر درشهر خود کار نداشته و ناچار است اينجا بيايد. کارگر ساده، معمولا ماهی ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار تومان دستمزد ميگيرد. مسلما اگر چنين دستمزدی را در منطقه خودش ميتوانست بگيرد، خانواده و شهر خود را ترک نميکرد. برخی کارگران بين خود ميگويند:«عسلويه اردوگاه بردگی ماست
مهيندخت مصباح
منبع: کارگران عسلويه
فرشته هایی که دوشنبه ها می خندند؛ نامه ای از فرزاد کمانگر
سایت خبری راه کارگر: فرزاد کمانگر در نامه ای از زندان نگاهی دارد به روزهای ملاقات در زندان و ملاقات خانواده های زندانیان و بخصوص فرزندان این زندانیان. وی این نوشته را تقدیم به نیایش و شکیبا بداقی و همه کودکانی که سفره هفت سین امسال والدینشان در کنارشان نیستند، می کند
هرانا – به لالایی هم سلولم گوش سپرده بودم، برای دخترانش پریا و زهرا می خواند، همراه با لالایی حزین او هق هق گریه هم سلولی دیگر من نیز بلند شد، اشک های مرا نیز ناخودآگاه سرازیر نمودند.دومین بار بود که دستگیر میشد، بار اول به یکسال حبس محکوم شده بود و حالا باید 10 سال دیگر می ماند، همه شوق و اشتیاقش این بود که کودکانش روز دوشنبه به ملاقات او می آمدند
روز ملاقات بدون اینکه توجهی به آدم های اطرافشان داشته باشند، در برابر چشمان پدرو مادر و در میان میز و صندلی های سالن ملاقات پشتک و وارو میزدند و روی دستهایشان راه میرفتند تا پدر پیشرفت آنها را در ورزش ببیند
پدر سر مست و مغرور از جست و خیز کودکان لبخندی بر لبانش مینشست و مادر نیز با چهره ای معصومانه در حالی که سعی داشت درد تنهایی و انتظارش را انکار نماید. با چشمی خوشحال، شوهر و با چشمی دیگر اشتیاق فرزندانش را عاشقانه مینگریست
من نیز که ماهها بود از فضای بچه ها و مدرسه ها دور شده بودم محو تماشای زهرا و پریا می گشتم و در مورد آنها برای مادرم توضیح میدادم. یکی از تاثیر گذارترین لحظه هایی که چون تابلو بر ذهنم نقش بسته است ، لحظه ملاقات این خانواده با هم بود
انگار در خلاء، در رویا و در آسمان و یک جایی در خارج از این دنیا و در همین تعلقات دور هم جمع شده اند، هیچ کس اطرافشان نبود. بی توجه به نگهبان ها و دیوارها و سایر زندانیان، لبخند و اشتیاقشان را با هم دیگر تقسیم می کردند. همیشه آرزو داشتم کاش خانواده پریا و زهرا را بیرون از زندان میدیدم یا کاش نیم ساعت ملاقات بیشتر طول میکشید. هنگام وداع نیز سعی می کردم به آنها نگاه نکنم تا شکوه و جاودانگی لحظه دیدار و با هم بودنشان در ذهنم همانگونه جاودانه بماند، این دختران زیبا انگار با هر پشتک و وارویی که میزدند با زبان بی زبانی دنیایی ساختگی اطراف پدرشان را به خنده و استهزاء می گرفتند
سرنوشت پریا و زهرای قصه ما سالهاست، نسلهاست نوشته می شود و هر روز پریا و زهرای دیگری به ملاقات پدرشان می روند. یا کودکی چون “آوا”چند سال بعد در کنار سفره هفت سین برای ماهی هایش شعر بخواند و گریه کند که ” امسال بابا در زندان است ” لحظه وداع پریا و زهرا را میدیدم که دست پدرشان را گرفته اند و لبخند زنان سالن ملاقات را به سوی درب خروجی طی میکنند انگار داشتند با پدر به شهر بازی می رفتند. دوست داشتم من نیز دست آنها را می گرفتم و شریک شادیشان میشدم قبل از اینکه پدر از زهرا و پریایش خداحافظی کند رویم را بر می گرداندم تا چشمان پر از اشکش را نبینم، اما این سو تر نیز چشمان پر از اشک مادرم را میدیدم که او نیز خود را آماده جدا شدن از فرزند خود می کرد و من نیز کودکانه به تقلید از پریا و زهرا مادرم را در آغوش میکشیدم و هنگامی که پریا و زهرا ما را صدا میزدند، همه سعی ام برای دزدیدن نگاهم از آنها بی نتیجه می ماند و آن دو فرشته کوچک برای من نیز دستی تکان می دادند فرشته هایی که تنها بال نداشتند
فرزاد کمانگر؛ زندان اوین 19 اسفندماه 1388

هیچ نظری موجود نیست: