دوشنبه، 14 دی ماه 1388 برابر با 2010 Monday 04 January
وبلاگ؛ خون بزغاله ها بود، آدم نکشتند؛ محرم الحرام است
وبلاگ آغاز پایان
یک روایت ساده از روز واقعه
همه دانش دینی مان را ریخته ایم روی هم و به این نتیجه قاطع رسیده ایم که خون از دماغ کسی نمی ریزند. محرم الحرام است. این را مایی که مدعی اسلام هم نیستیم می دانیم
همانطوری که لم داده می گوید: بابا زمان حضرت محمد هم در جنگ با کفار و ماه های حرام خون نمی ریختند. ربطی هم به اسلام ندارد. سنت اعراب است. شوخی نیست. اسمش روشه: محرم الحرام
با همان منطق الکن به این نتیجه هم رسیدیم که وقتی نتوانند خون بریزنند، پس حتما همه را دستگیر می کنند. منطق خوشبین دیگری هم می گفت از کجا معلوم شاید بی واقعه بگذرد این عاشورا. همه شب به این حرف ها گذشت و این نتیجه تکرار می شد که خون نمی ریزند
هنوز از خانه درنیامده ایم. 9:30 صبح است. تلفن دختر لمیده زنگ می زند و همه نتایج مهر باطل می خورد:«با باتوم زدن سر شوهرش رو شکستن. با سر روی خونی بردنش بیمارستان». اولین قطره های خون ریخته می شود. محرم الحرام است
راه افتاده ایم. همه ماشین ها رو به جنوب دارد. ملت عزادار که حالا داغشان از داغ کربلا سنگین تر است جرات نمی کنند پا در خیابان های شهر خودشان بگذارند
رسیده ایم میدان فردوسی. جمعیت به اولین سد انسانی می خورد. صف پلیس ضد شورش. شورش. شورش. شورَش را درآورده اند. هر دو گروه روبه روی هم همین را می گویند. جمعیت حسین حسین گویان بر سینه می کوبد و سد سپرپوشان باز می شود و می گذریم. فکر می کنیم نمی زنند. آن یکی اول صبحی هم از دستشان در رفته لابد. قرار نیست خون بریزند. محرم الحرام است
نزدیک انقلابیم. کو تا انقلاب! چشم مان هنوز میدان را نمی بیند اما پل کالج را چرا. همه ی پل را پوشانده اند. با موتور، بی موتور، با لباس پلنگی و پوشش سیاه و سپر، با لباس شخصی. اولین گاز را شلیک می کنند تا مردم خوب اشک بریزند. محرم الحرام است
حالا سفیر سنگ است از بالای پل. به دقیقه نمی کشد باران سنگ می گیرد روی سرمان. فریادی می آید: سرتون رو بپایید به سر می زنن. پیرزن دارد خفه می شد در اشک و سرفه. دود سیگار را فوت می کنم توی صورتش. روسری را از روی شیقیقه کنار می زند. به سرش زده اند. گونه اش ورم کرده. سرخ و کبود تا می رسد به موهای یکسره سفیدش: «یهو یکی از این لباس پلنگی ها پیاده شد از موتور، با باتوم افتاد به جونم. داشت یکسره می زد تو سرم که چند تا جوون نجاتم دادن. خانم کم مونده بود تیکه تیکه اش کنن». باتوم خون نمی ریزد. سرخ و کبود می کند. دلمان هنوز به همان تحلیل های شبانه خوش است: محرم الحرام است
باران سنگ از روی پل می بارد. فرار می کنیم. دود است و اشک و گاز و سرفه هایی که می روند تا تهوع. سیگار جواب نمی هد. سطل های زباله خالی اند، فلزی اند. آتش نمی گیرند که این گاز خفه مان نکند. فرار می کنیم با سرفه های خشکمان و با امیدهایمان که خون نمی ریزند، که صدای گلوله می پیچد. زمان می ایستد. نه خون نمی ریزند، محرم الحرام است
مردم برمی گردند. همه سنگ هایی که از بالای پل فرود آمده بود، حالا برمی گردند سرجایشان، بالای پل. می گویند روی پل یکی را زدند. گلوله لابد نشسته تو سرش. آتش شعله می کشد تا بالا و دود می رود بالاتر از شعله. سرباز را عریان از لباس نظامی اش می کنند. از بین جمعیت ردش می کنند. حلقه سبز دور سربازی که حالا دیگر سرباز نیست. بدون آن لباس ها انگار کن که یکی از خود ماست. دورش را حلقه کرده اند و می رسانندش زیر پل. با دست و سرخونی شان نمی گذارند خون سرباز بریزد. بگذار امنیتی پیدا کند شاید یک لحظه یادش بیاید که تا چند ساعت قبل این خیابان هنوز مال همه ما بود. که هنوز محرم الحرام بود و خونی ریخته نشده بود
باز صدای گلوله می آید. می آییم توی کوچه، می رویم توی خیابان نه راه پیش می دهند و نه عزم پس داریم. از درد می پیچد، دست راستش را گرفته به مشت چپ و هر دو دست را می گیرد روی شکم و خم می شود، سرش خونی است، از زیر باند خونی هنوز خون می ریزد. دستش را بریده، بین دویدن ها انگشت زخمی اش را نشان می دهد، خون می ریزد روی چفیه سیاه و سفیدش. فرار می کنیم و گم اش می کنم و لکه خونش روی دستم می خشکد. خون، خون آدم است این روی دست های حوا که خشک می شود. با خودم می گویم بگذار روی دست من بماسد خونش، نریزد زمین، محرم الحرام است
باز حمله، باز فرار. از انتهای پل رد می شویم، می دویم. درست وسط پل و آنجایی که پل به زمین می رسدخون ریخته، خون لخته شده. خونی که فریاد می زند انگار که لگد نکن مرا. از روی خون می پرم. همه مان از روی خون پریدیم. هیچ کس به اشتباه هم پایش روی خون نرفت. وسط آن دود و آن فریادها و اشک ها و سرفه ها چطور همه مان خون را دیدیم و از رویش پریدیم؟ خون آدم چه حرمت عجیبی دارد. خون دلمه بسته انسان در خیابان، در محرم الحرام
گیج از خون بشر هنوز می خواهم فکر کنم خون نبوده. دست در دست هم می دویم. برمی گردم پل را ببینم، پل خونی را. باور نمی کنم که هنوز سرجایش مانده باشد. برمی گردم ببینم ویران شده از شرم یا هنوز مانده. مرد را می بینم با و شلوار سیاهش، با سه دکمه بزرگ و طلایی کت اش. در امتداد خون ایستاده. کلت اش را نشانه رفته سمت ما. می دویم، باز صدای گلوله می آید، زمان دیگر نمی ایستد و مردی جلوتر از ما روی زمین می افتد. گلوله از پشت خورده و سینه اش را شکافته، حالا تا روی شکمش خونی است. هنوز زنده است. نیم خیز می شود، مثل آدمی که بخواهد بالا بیاورد. بالا نمی آورد… فکر می کنم محرم الحرام است، خونش را قی نکند روی زمین خدا … و می افتد
گیج و گنگ برمی گردیم. نزدیک میدان هفتم تیریم. یاد هفت تیر مرد روی پل می افتم. آب جوی سرخ است. می گویم: نگاه کن. لیمده می گوید: نه خون نیست، لابد بالاتر گوسفند کشتند… حرف را و نگاه مان را عوض می کنیم. محرم الحرام است
همه ما آن روز بزغاله بودیم دیگر، گوساله بودیم. گرنه که خون آدم نمی ریزند. حرمت نمی شکنند. کف و سوت کجا و خون بشر کجا. راست می گویی دختر لمیده گوسفند کشتند. ما از روی خون یک بزغاله پریدیم و مرگ گوساله ای را به چشم دیدیم. آدم نکشتند. محرم الحرام است


وبلاگ؛ پیشنهاداتی برای تدارکاتِ ۲۲ بهمن آزادی
وبلاگ luna
خرش يه شب، ماه می‌آد بيرون)
۲۲ بهمن ۱۳۸۸ ملت ایران ضربه ی نهایی را بر حکومت جهل و جنایت خواهد زد و حق حاکمیت خویش را در برابر چشمان مردم دنیا فریاد خواهد کرد
پیشنهاداتی برای تدارکاتِ ۲۲ بهمن آزادی
۲۲ بهمن مهمترین و آخرین سنگر جمهوری اسلامیست که با فتح آن با قاطعیت می توان گفت که دیگر تمام مراسم حکومتی به تصاحب مردم درآمده است و حکومت ایران باید بیشتر از ترس بمیرد تا فروبپاشد. از شواهد و تلاشهای فعالان جنبش سبز در داخل کشور آنچه بر میآید، اراده ی استوار ملی برای یک حضور میلیونی است و شایسته است که هرچه می توان این حضور را با دعوت از اقشار گسترده تر مردمی و آماده کردن آنان، شکوه بیشتری بخشید. چند پیشنهاد در اینجا گردآوری میشود
۱- دوست ناشناسی پیشنهاد داده بود که هفته ای پیش از ۲۲ بهمن را «هفته ی روشنگری سبز» نامیده و ط این هفته وی سی دی از مجموعه جنایاتِ حکومت در کشور در روز عاشورا توسط شبکه مردمی پخش گردد تا همه آنها هم که دسترسی به ماهواره و اینترنت ندارند، اسناد مصور جنایات رژیم را ببینند. بدیهی است تدوین این فیلم از کلیپ های بی شمار موجود و به نحو روایتگری می تواند عمق درنده خویی رژیم را به آنان که هنوز نمی دانند، آشکار کرده و انگیزه ای برای حضور اقشار خاموش شود
۲- تبلیغات باید سایر اقشار ناراضی و موثر در مراحل بعدی جنبش مانند کارگران و معلمان و کارمندان را نیز هدف بگیرد. به آنان نشان دهد که ادامه این حکومت ولایی-نظامی که تمام منابع اقتصادی کشور را در چنگ خود گرفته اند و با مردم مانند گدایانی نیازمند صدقه برخورد می کنند و حقوق واقعی آنان را با منت به ایشان می دهند، تنها سفره ی مردم را روز به روز خالی تر و خالی تر میکند و حق داشتن سندیکاها و نهادهای مدنی ه حافظ حقوق آنها را از ایشان می گیرد
۳- ضمن تبلیغات به مردم نشان داد که جنبش تنها سلبی و صرفن به دنبال حذف احمدی نژاد یا خامنه ای نیست بلکه اهداف ایجابی دیگری نیز دنبال می کند مثلن دموکراسی، حقوق بشر، اقتصاد رقابتی، مبارزه با ابزاری کردن دین به عنوان یکی از نیرنگهای حکومتی، انتخابات آزاد، آزادی نهادهای مدنی و غیره
۴- پیشنهاد میشود شعارهای ایجابی هم اندیشیده و تبلیغ شود. شعارهایی که در جهت برابری همه اقوام ایرانی است و در جهت اهداف کلی جنبش مانند آزادی، حقوق بشر، انتخابات آزاد و غیره باشد. ظاهرن ۴ بند آخر بیانیه ۱۷ موسوی می تواند متوسط مطالبات حداقلی بخش های اجتماعی و معیار مناسبی برای همین شعارها باشد
۵- چنانچه بتوان تمام موارد فوق را در یک وی سی دی گنجاند (جنایات رژیم، شعارهای ایجابی ۲۲ بهمن، اهداف مشترک ملی ایرانیان و غیره) و پیش از تکثیر از طریق شبکه های اجتماعی اصلاحات مورد نیاز آن را به رای و نظر عموم گذاشت تا حداکثر حد میانه ی افکار عمومی در آن اعمال شود
۶- ایرانیان خارج از کشور نیز که پابپای هموطنان و در حمایت از آنان با همان شعارهای توافق شده، در برابر دفاتر نمایندگی جمهوری اسلامی تجمع می نمایند و البته می توانند درخواست محاکمه ی سران جنایتکار رژیم را بویژه در کشورهای اروپایی فریاد کنند. پیشنهاد حقیر آنست که آنهایی که می توانند در ژنو، سوییس حضور بهم رسانند، تجمع خود را مقابل دفتر کمیسیون عالی حقوق بشر سازمان ملل سازماندهی کنند و درخواست سمبلیک محاکمه جنایتکاران علیه بشریت را به آنجا ارایه کنند. ایرانیان مقیم آمریکای شمالی نیز مقابل سازمان ملل متحد در نیویورک با عمل مشابه همراه شوند. (همراه با تصاویر و پلاکاردهای مناسب
۷- تاکید بر این نکته ضروریست که حکومت در زمان پیش رو به دلیل هراس از حضور میلیونی مردم، مسلمن به انواع جنگهای روانی و تبلیغی دست خواهد زد، چون سیاستش ایجاد رعب و وحشت است اما می دانیم که خود حکومت بیش از همه ترسیده و در وحشت بسر می برد. پس در روزهای مانده تا ۲۲ بهمن حتمن دست به تهدیدات گوناگون از سوی مزدوران نظامی و قضایی و دولتی اش خواهد زد و شاید دست به جنایت و اعدام هموطنان بیگناه ببرد. برای همین باید به مردم نیز اطمینان داد که حضور میلیونی آنها این تهدیدات را بی اثر خواهد کرد و پیروزی نزدیک است. نباید تسلیم جنگ روانی حکومت شد چون ۲۲ بهمن آخرین سنگر اوست و ملت ایران آخرین سنگر را بازپس خواهد گرفت
۲۲ بهمن ۱۳۸۸ ملت ایران ضربه ی نهایی را بر حکومت جهل و جنایت خواهد زد و حق حاکمیت خویش را در برابر چشمان مردم دنیا فریاد خواهد کرد

۱ نظر:

Unknown گفت...

انقلاب، آزادی ، جمهوری اسلامی،  چیبه سر این شعارها آمد . آیتالله منتظری پدر انقلاب مقدّس  اسلامی فرمودند:
مسئولین لااقل شجاعت این را داشته باشند که اعلام‏ ‏کنند این حکومت نه جمهوری است و نه اسلامی و هیچ کس هم حق‏ ‏اعتراض و اظهار نظر و انتقاد ندارد
امیدوارم تا کاملاً دیر نشده‏ ‏مسئولین امر به خود آیند و بیش از این وجهه نظام جمهوری اسلامی را در‏ ‏بین تودههای زجر کشیده و سیلیخورده ایران و در سطح جهانی خدشهدار‏ ‏نکنند و موجب سقوط خود و نظام نگردند