19تير :گزارش مفصل اتفاقات روی داده 18 تير88+فيلم چرخاندن زنجير و کابل و چماق
توسط بسيجی ها بالای سرشان در حمله به مردم
http://entekhabatj88.blogspot.com/2009/07/18-88.html من زودتر و با ماشين رفته بودم و فرصت شد که خيابانها و کوچه ها و اتفاقات بيشتری را ببينم. تا ساعت چهار که من انقلاب بودم, پياده روها کمی شلوغتر از روزهای عادی بود. هوا به شدت گرم بود و با چند نفر که صحبت کردم, همه تا آن لحظه دلهره داشتند که نکند مردم امروز نيايند و نکند مردم دلسرد شده باشند. آنهايی که زودتر آمده بودند پياده روهای منتهی به ميدان انقلاب را ميرفتند و ميآمدند. فرصت شد که دوباره از انقلاب تا آزادی بروم و برگردم. برعکس هفته های پيش که سربازهای وظيفه ضد شورش قدم به قدم تمامی چهاررراه ها و پياده رو ها و نيروهای سپاه خيابانهای فرعی موازی خيابان انقلاب را گرفته بودند, تا اواسط خيابان آزادی به سمت انقلاب فقط, ماشينها و افسرهای راهنمايی رانندگی در حجم زياد, کنار خيابانها ايستاده بوند و بعضا باتوم به دست داشتند. تا اواسط خيابان انقلاب, از طرف غرب به شرق, تعداد انگشت شماری نيروی انتظامی ايستاده بود. اما هرچه به انقلاب نزديک تر ميشدم, گروهبانها, استوارها, افسرها و حتی سرهنگهای نيروی انتظامی با لباس فرم سبز چهارراه به چهارراه ايستاده بودند. ستوان دوهای وظيفه هم بين آنها ديده ميشدند. به نظر آدم ميآمد چون از سربازهای رده پايين و سرباز صفرها استفاده نکرده اند, احتمال خشونت به آن صورت نيست. بستنی خوردن بعضی افراد نظامی و سيگار کشيدن ستوان دوهای وظيفه به صورت پنهانی و نشتن انها روی پله ها و صحبت کردنشان با مردم, اين فکر را بيشتر تقويت ميکرد. ساعت چهار و نيم دوباره انقلاب بودم. از لباس شخصی ها خبری نبود. خيلی کم بودند. مثل تجمع های روزهای پيش تا آن ساعت, به آن صورت حکومت نظامی نبود. دور ميدان انقلاب ساعت چهار حداکثرنيروی نظامی حدود 50 نفر بودند و علاوه بر آن دو گروه موتورسوار با لباس سبز که اکثرا گروهبان و استوار بودند ديده ميشدند که به تجهيزات مسلح بودند و به نظر خطرناک تر از بقيه می آمدند. من از طرف ميدان انقلاب به طرف چهارراه وليعصر رفتم و بعد از دانشگاه به سمت چپ پيچيدم. چندين بار کوچه های منتهی به انقلاب را رفتم و برگشتم و اعم مشاهدات من اينها بود. از ساعت پنج به بعد پياده روها به شدت شلوغ شد. گروهی سرباز صفر و ستوان دو وظيفه و چند نفر درجه دار با باتوم و سپر پياده رو جلوی دانشگاه تهران را بسته بودند و نميگذاشتند مردم به دانشگاه نزديک شوند و آنها را به سمت کوچه ها هدايت ميکردند. چند نفر با دوربين های حرفه ای فيلمبرداری, از جهات مختلف داشتند از مردم فيلم ميگرفتند که من توانستم چند عکس از آنها بگيرم که در پست بعدی ميتوانيد ببينيد. توی پياده روی طرف مقابل دانشگاه تهران, مرد عکاسی که ماسک زده بود و چند باديگارد نظامی و لباس شخصی داشت, دوربينش را بالا گرفته بود و به صورت خيلی علنی بدون مکث و پشت سر هم داشت از چهره و صورت مردم به منظور شناسايی عکس ميگرفت. مردم او را هو کردند و بلافاصله با باتوم افسرها و درجه دارهای نيروی انتظامی روبرو شدند. اما آن مرد دست برنميداشت. نميتوانستم ريسک کنم و جلوی دانشگاه زياد عکس بگيرم. فقط توانستم يکبار و يک عکس بگيرم که همان لحظه کسی از جلوش رد شد و عکسم را خراب کرد. (در پست بعدی عکس را ببينيد) در آن زمان مردم جمعيتشان زياد شده بود و بعد ی دفعه لباس شخصی ها و گارد ويژه از اماکن مختلف بيرون آمدند. چند دختر و چند زن را کتک زدند. اين اتفاقات کنار دانشگاه تهران افتاد. زن مسنی وسط پياده رو با جيغ و گريه داشت آنها را لعنت ميکرد که من نتوانستم بمانم. يک دختر را آنجا بازداشت کردند. مردم دور دختری که چادر به سر داشت جمع شده بودند. دختر داشت به شدت گريه ميکرد و برای مردم چيزی را توضيح ميداد. توی اين لحظه افسرهای کادر و چند سروان و يکی دو تا سرهنگ باتوم به دست به سمت مردمی که جمعيتشان زياد شده بود و توی پياده رو ايستاده بودند و حرکت نميکردند حمله کردند و شروع به کتک زدنشان کردند. (من تا آن لحظه اصلا نميتوانستم باور کنم که افسرهای نيروی انتظامی, سروان ها و از همه بدتر سرهنگهای نيروی انتظامی با باتوم به جان مردم بيفتد. اما اين اتفاق افتاد. و مردم به شدت تن و جسمشان زير انواع و اقسام باتوم به درد آمد. آنها نميگذاشتند مردم توی پياده رو بايستند. به محض اينکه می ايستادند باتوم ميخوردند و پراکنده ميشدند. مردم کم کم به سمت خيابانهای فرعی و به سمت ميدان فلسطين و ميدان وليعصر و کوچه های اطراف آنها رفتند. لباس شخصی ها و گارد ضد شورش که اکثرا سرباز صفرهای وظيفه بودند کم کم از پناهگاه های خودشان بيرون آمدند و به طرف مردمی که جمعيتشان بيشتر بود حمله کردند و آنها را پراکنده کردند. ساعت پنج و نيم به بعد بر خلاف ساعتهای اوليه تجمع] تعداد نيورهای لباس شخصی و بسيج لحظه به لحظه بيشتر و بيشتر شد و برخورد با مردم شروع شد. چيزی که توجهم را به خودش جلب کرد اين بود که در فاصله ساعت چهار تا پنج, نيروی انتظامی توی خيابان اصلی به آن صورت حضور نداشت(در مقايسه با هفته پيش, ولی باز تعدادشان زياد بود, اما همه درجه دار و ستوان و سرهنگ کادر بودند) و انگار سعی داشت که محيط را نظامی و پادگانی جلوه نداده باشد. اما توی خيابانهای فرعی و کوچه ها ون ها و مينی بوس ها و ماشينهای پليس بی شماری پارک کرده بودند و نيروهايشان کنار ماشينها ايستاده بودند. تعدا ماشينها و مخصوصا ون ها خيلی زياد بود.. بعد از اينکه جمعيت مردم زياد شد, تمام آن نيروها و نيروهای بسيج و نيروهای ديگر به سمتشان هجوم ميبردند و مردم را باتوم ميزدند و به هيچ عنوان نميگذاشتند که هسته راهپيمايی و تجمع شکل بگيرد. (آنها عرب نبودند, لبنانی نبودند, همه شان ايرانی بودند. بهتر است يکبار برای هميشه اين را باور کنيم که بله تمام آن نيروهايی بی شماری که امروز مردم را مورد ضرب و شتم قرار ميدادند کاملا ايرانی بودند و قريب به اتفاقشان پرسنل کادر نيروی انتظامی) از همه ترسناکتر نيروهای موتور سوار بودند که به ماسک و سپر و تفنگ های مخصوص گاز اشک آور و بعضا به کلت مسلح بودند و در حال گشت زنی توی خيابانها بودند. تا جايی که جمعيت زياد نشد از موتورسوارهای لباس شخصی و گارد ضد شورش در آن تعداد زياد خبری نبود. بعد از دور شدن از ميدان انقلاب و خيابان اصلی, مردم توی کوچه ها و خيابانهای فرعی نزديک فلسطين و وليعصر گروههای چند هزار نفری تشکيل ميدادند و شروع به سر دادن شعار ميکردند. جمعيت خيلی زياد بود اما تجمع ها چند کوچه چند کوچه از هم فاصله داشتند. بيشتر از همه شعارشان "مرگ بر ديکتاتور" و "يا حسين ميرحسن" و "الله اکبر" بود. چند دقيقه بعد از شکل گرفتن جمعيت ها موتور سوارهای نيروی انتظامی و بسيج و لباس شخصی پيدايشان ميشد و با زدن گاز اشک آور و شليک هوايی و با باتوم مردم را متفرق ميکردند. يعنی طول عمر هر تجمع از پنج دقيقه تا ده دقيقه بود. تجمع های کوچک خيلی زيادی توی خيابانهای فرعی شکل گرفته بود که از هم فاصله داشتند. موتور سوارها با بيسيم خبردار ميشدند و به سمت آنها ميرفتند. اما به شدت گيج شده بودند. در يک مورد حدود سی موتور سوار که به نزديک جمعتی حدودا پانصد رسيده بودند, از خير پراکنده کردن آنها گذشتند و به سمت تجمعی که تعداد مردم بيشتر بود رفتند. اشک آور خوردن و باتوم خوردن برای مردم کاملا عادی شده بود. پراکنده ميشدند و اما از جای ديگر سر در ميآورند. طوری که نيروهای موتور سوار انتظامی و بسيج, مدام در حال رفت و آمد به سمت اين تجمع و آن تجمع بودند. به يک تجمع اشک آور ميزدند و آنها را متفرق ميکردند و بلافاصله بعد از خبر دار شدن به وسيله بيسيم, به سمت محل و تجمع ديگری ميرفتند. مردم توی بيشتر کوچه ها سطلها بزرگ آشغال را وسط خيابان خالی کرده بودند و آتش روشن کرده بودند. تقريبا توی تمام خيابانها در چند نقطه مختلف, برای مقابله با اشک آور آتش درست شده بود و حتی چند دسته از افسرهای نيروی انتظامی که ماسک نداشتند مجبور شده بودند آتش بزرگی روشن کنند و دور ان بايستند. تا تاريک شدن هوا اوضاع به همين منوال بود و تجمع ها متفرق ميشدند اما از جای ديگر سر در ميآورند. چندين بار نزديک ميدان وليعصر صدای تير شنيدم. اما نديدم که اين تيرها هوايی و يا به سمت مردم شليک شده بود. مشاهدات ديگر : - کمی مانده بود هوا تاريک شود نيروهای سپاه را با لباسهای خاکی دور و بر پارک لاله ديدم آنها خيلی دير و به خاطر کمک به نيروهای ديگر وارد عمل شده بودند. چون حمعيت مردم واقعا زياد بود. - مردم و به خصوص زن ها و دخترها کاملا ترسشان ريخته بود, از بين نيروهای نظامی رد ميشدند و پنجاه يا صد قدم بالاتر, بنا ميکردند به شعار دادن. حتی توی جمع های بيست نفری. هر کس که انها را ميديد واقعا به شجاعتشان آفرين ميگفت و ماشينها برايشام بوق ميزدند و مردم ديگر دستها و انگشتهايشان را به علامت پيروزی بالا ميبردند. انگار برای انها نيروهای نظامی اصلا آنها وجود نداشتند. اشک آور و باتوم را ميخوردند. کمی کنار آتش می ايستادند و دوباره جمعی تشکيل ميدادند و يا به تجمعی می پيوستند. هيچگونه ترسی نداشتند و حتی يکيشان ميگفت از بس گاز اشک آور خورده, ديگر اشک آور هيچ تاثيری روی او ندارد. زن ها از هر قشر و هر نوع پوششی ديده ميشدند. چه زنهای محجبه و چه زنهايی که کمتر محجبه بودند. و از هر سن و سالی هم بينشان ميشد کسی را ديد. - زنهای ميانسال و مسن خيلی زيادی توی تجمع ها ديده ميشدند که خوشبختانه يکی از آنها که از طرف شرق تهران آمده بود همراه من شد و من به کمک او توانستم فيلمهای خيلی زيادی بگيرم.(اما متاسفانه حجمشان خيلی بالاست و من آن مهمترهاش را اگر سرعت اينترنتم بگذارد دارم همين حالا آپلود ميکنم). در کل ميتوانم با جرئت بگويم که تعداد دخترها و زنها از مردها بيشتر بود. - تمام ماشينها صدای بوقشان بلند بود و گوش آدم از آن همه صدای بوق درد ميگرفت. - بيشتر خانه ها و آپارتمان ها درهای خانه هاشان را باز گذاشته بودند تا به مردم پناه بدهند. - يک مورد که متاسفانه نتوانستم از آن فيلم بگيرم حمله چند افسر نيروی انتظامی به تاکسی سبزی بود که داشت بوق ميزد. آنقدر با باتوم به سقف و کاپوت ماشين زدند که ماشين را قراضه کردند و بعد ماشين را به کنار خيابان هدايت کردند و بعد از کتک زدن رانند ه پير و مسنش که تمام مو و ريش و سبيلش سفيد بود, دو افسر عقب ماشينش نشستند و او را با خودشان بردند. - مورد وحشيانه ديگری که از ترس و به خاطر حضور خيلی زياد لباس شخصی ها و افراد زيادی که بی سيم و باتوم دستشان داشتند, از آن نتوانستم فيلم بگيرم, چند ستوان دو کادر نيروی انتظامی بودند که وحشيانه مرد پنجاه شصت ساله ای را دوره کرده بودند و به او باتوم ميزدند. - چند لباس شخصی پلاک چند ماشين را که در حال بوق زدن بودند, کندند و با خودشان بردند. با اينحال راننده ها به محض دور شدن آنها دستشان را روی بوق ميگذاشتند و بوق يکسره ميزدند. - در مسير برگشتنم, در فاصله دوری از ميدان انقلاب و ولی عصر, در حين تاريک شدن هوا, چند تجمع صد و دويست نفره گوشه و کنار پياده رو ها ديدم که در حال گفتن "الله اکبر" بودند و تمام ماشينها بدون استثنا برايشان بوق ميزدند و همه انگشتهايشان را شکل حرف v و پيروزی بالا گرفته بودند. - با وجود اينکه حجم ضرب و شتم ها و کتک زدن مردم و اشک آورها واقعا زياد بود, و همه جا را اشک آور زده بودند, منحتی يک مورد خشونت از طرف مردم, حتی پرت کردن سنگ به طرف نيروهای انتظامی, در آن چهار ساعتی که تمام آن محدوده را دور زدم نديدم. ممکن است جای ديگری اين اتفاق افتاده باشد. - نکته جالب و خوب اين بود که مردم ديگر برايشان اهميتی نداشت که تجمعشان حتما روبروی دانشگاه تهران و يا کوی دانشگاه و يا ميدان انقلاب باشد. هر جا که جمعيت کمی زياد بود به خيابان می آمدند و شروع به شعار دادند ميکردند و ماشينها هم بلافاصله دستشان را ميگذاشتند روی بوق. - جمعيتی که آمده بود خيلی زياد بود. اما توی کوچه ها و پياده رو ها و خيابانهای فرعی پخش بود. جمعيت واقعا زياد بود. بعد از ساعت پنج و مخصوصا ساعت شش به بعد تمام پياده روها و تمام خيابانهای فرعی مملو از جمعيت بود. - حجم دستگيريها خيلی زياد بود. از دختر ها و پسرهای جوان و مردمی که شعار ميدادند گرفته تا راننده هايی که بوق ميزدند و مردمی که توی اتوبوسها شعار ميدادند و برای جمعيت توی پياده رو انگشتهايشان را به علامت پيروزی نشان ميدادند. يک مورد پسر جوانی را ديدم که دستهايش را از پشت بسته بودند و سوار موتور کرده بودند و چند موتور ديگر دور و برش داشتند همراهی اش ميکردند. - مردم واقعا با هم مهربان بودند. نميتوانم طوری که بود, با کلمه هايی که در اختيار دارم اين مهربانی و هم دلی و يک صدايی را بيان کنم. پر از اعتماد به نفس و پر از مهربانی و پر از همدلی. به محض اينکه يکی دستيگر ميشد و يا کتک ميخورد مردم نيروهای نظامی را هو ميکردند و در چند مورد توانستند دستگير شده ها را نجات دهند. - نيروی انتظامی انگار در ابتدا سعی داشت که حضور آن چنانی را در معرض ديد نگذاشته باشد, اما با زياد شدن مردم, تمام نيروهای ديگرشان, اعم از بسيجی و لباس شخصی و گارد ويژه و نيروهايی که توی کوچه ها و توی ماشينها بودند بيرون آمدند و شروع بع باتوم زدن به مردم کردند. - حدود ساعت هفت نيروهای سپاه به نيروهای موجود اضافه شدند. چند نفر از گروهی پنجاه شصت نفری از آنها, کنار پارک لاله در حال خوردن بستنی و سانديس بودند, که در واکنش به اين کار آنها, يکی از موتورسوارهای بسيجی, از گروه سی چهل نفری موتور سوار, که عازم به محلی برای سرکوبی بودند, حين رد شدن از روبروی آنها داد زد : "درد و بلای بسجی ها بخوره توی سرتون" که برای من جالب بود. - بارها و بارها ديدم, مردم اعم از زن و مرد و پير و جوان, توی ماشينها و توی اتوبوسها و توی پياده روها در حضور نيروهای نظامی, به طور پنهانی و خارج از ديد آنها, با انگشتهايشان, به هم علامت V يا پيروزی نشان ميدادند و ميخنديدند و به هم چشمک ميزدند. - مسافرهای يک اتوبوس سريع و سير که جلوی دانشگاه تهران توی ترافيک گير کرده بود شروع به شعار دادن کردند, که چند لباس شخصی به طرف اتوبوس حمله بردند و خواستند چند نفر از مسافرها را دستگير کنند که من نتوانستم بمانم و ببينم که اين اتفاق افتاد يا نه اما وقت دور شدن از آن از پشت سرم صدای جيغ زنها و صدای هو شدن نيروهای انتظامی توسط مردم را شنيدم. - بعضی از افسرها و نيروهای پليس و لباس شخصی هايی که لباس آستين کوتاه پوشيده بودند, شيشه چند ماشين را که داشتند بوق ميزدند را با باتوم شکستند. - خيلی ها مثل من فکر نميکردند که نيروی انتظامی مخصوصا در رده های سرهنگ و سروان تمام و ستوان يک و ستوان دو اينطور مردم را مورد ضرب و شتم قرار دهند. اما اين اتفاق بارها و بارها افتاد. - بر عکس هفته های پيش موبايلها قطع نبود, يا بهتر است اينطور بگويم دو بار,نزديک ساعت چهار که من از ميدن انقلاب با دوستانم تماس گرفتم هيچ مشکلی توی تماسم پيش نيامد. اما انگار بعد از آن شبکه موبايل آن منطقه دچار اختلال شده بود. - خيلی ها از کرج و شهرهای دور و بر تهران آمده بودند. - به محض اينکه هوا کمی تاريک شد, به خاطر اينکه ديگر نميتوانستم فيلم وعکس بگيرم و ممکن بود با ماندنم همانها را هم که گرفته ام از دست بدهم, از آن منطقه دور شدم و بعد از آن را ديگر نديدم و نميتوانم درباره اتفاقها و حوادث بعد از آن چيزی بگويم ولی مردم هنوز توی خيابانها حضور داشتند. - من نتوانستم به طرف وليعصر و ميدان ونک بروم و نميدانم آن طرفها خشونت نيروهای نظامی تا چه اندازه بود. و نکته ی مهمی که برای آخر گذاشته ام اين است : بسجی ها و لباس شخصی های موتورسوار در حالی که داشتند به جمعيتی که پشت سر ما بودند, نزديک ميشدند, به صورت وحشيانه و تحريک آميزی, باتومها, زنجيرها و چماق ها و کابلهايشان را روی هوا ميچرخاندند. خوشبختانه توی آن لحظه دوربين من روی داشبورد ماشين بود و به وضوح توانستم از اين صحنه فيلم بگيرم. کيفيت فيلم خيلی خوب است و چهره ها و چرخ دادن کابل و باتوم توی هوا, توسط آنها, کاملا ديده ميشود. فيلمهای ديگری که با ترس لرز (به کمک يک خانوم نسبتا مسن و نترس و مهربان و زن و شوهر جوانی که همانجا با آنها آشنا شدم و ازشان برای فيلم و عکس گرفتن کمک خواستم و آنها هم قبول کردند) گرفته ام, بيشتر صحنه های تجمعهای مردم و شعار دادن آنها, پرتاب گاز اشک آور, آتشهايی که مردم و نيروهای نظامی بدون ماسک در گوشه و کنار روشن کرده اند, فرار مردم در مقابل حمله های لباس شخصی ها و نيروی انتظامی و بوق زدنهای کر کننده ماشينها است که نميدانم ميتوانم با اين سرعت پايين اينترنت, آنها را آپلود کنم يا نه. در هر صورت هرجا که مدرک تصويری برای اتفاقات امروز, يعنی 18 تير سال 88 لازم بود, يادتان بيايد که من يک سری فيلم گويا و خوب و با کيفيت از اتفاقات امروز دارم و ميتوانم به عنوان شاهد و دليل در اختيار آنها که بايد, بگذارم. برای فايل پسور گذاشته ام و پسورد را به خاطر مسائل امنيتی و ترس از چک شدن و رديابی احتمالی آی پی ام گذاشتنم. پسورد فايل زيپ شده اين است : 18181818a از دوستانی که ميتوانند اين ويودو را روی يوتيوپ بگذارند و دوستانی که ميتوانند آن را برای خبرگزاری ها بفرستند, خواهشم اين است که هرچه زودتر اين کار را بکنند. عکس چند فيلمبرداری که در حال فيلمبرداری از چهره و صورت مردم بودند. و لينک اين فيلم : توی اين فيلم که با نهايت ترس گرفتيم, به وضوح می بينيد که لباس شخصی ها و بسيجی ها درحال چرخ دادن کابل ها, زنجيرها و چماق هايشان برای حمله به اجتماع مردم هستند. بلافاصله بعد از اين گروه مواور سوار گروه ديگری آمدند که سرعتشان کمتر بود و چند نفر پياده شدند و به جان مردم توی پياده رو افتادند که من مجبور شدم دوربين را بردارم.صدای جمعيت پشت سرمان به وضوح شنبده ميشود.(اين را تقديم ميکنم به تمام زنها و دخترانی که امروز تعدادشان از مردها بيشتر بود. کاش بوديد و شجاعت و متانت و وقارشان را می ديديد.) اين مشاهدات را کاملا تاييد ميکنم. http://z8un.com/archives/2009_07.html#002206
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر